شعر شهادت اميرالمومنين

کوفه من رفتم

می چکد خون دلم از ساغری که سوخته
میلِ به پرواز دارم با پری که سوخته

اشتیاق وصل دارم آه آه دوری ام
هی زبانه می کشد از حنجری که سوخته

آتش غم

شده ام خاک پای حضرت عشق
پس به هفت آسمان شرف دارم
ذوق پرواز را نمی خواهم
شوق پابوسی نجف دارم

واویلا علی

کوفه در اندوه و واویلاست واویلا علی
در نجف صاحب عزا زهراست واویلا علی

پیر نابینایی افتاده است در ویرانه ها
دیده اش بر راه آن مولاست واویلا علی

بستر شهادت

(زبانحال زینب کبری سلام‌الله علیها)

دختراتو به‌ رفتنت‌ مُجاب‌کرد
همون‌طبیبی‌که‌توروجواب‌کرد
بشکنه‌ دست‌ نحس‌ اِبن‌ملجم
که دنیارو؛رو سرِ ماخراب‌کرد

خون دل

تب گرفته تمام جسم مرا
همه جا را سیاه میبینم
کاش زهرا عیادتم بکند
او بیاید برای تسکینم

بستر شهادت

چرا امشب به بستر جان نداری
ندارم هیچ باور… جان نداری
سَرَت برشانه‌ات می‌اُفتد ای وای
بمیرم مثلِ مادر جان نداری

شب تار

به گردِ بسترِ تو دادِ بیداد
نشسته دخترِ تو دادِ بیداد
چه سازم با دلِ خود وای ای وای
چه سازم با سرِ تو دادِ بیداد

معنی ایمان

شکسته فرق کسی که نوای توحید است
شکسته فرق کسی که تمام امید است
شکسته فرق کسی که جمال خورشید است
شکسته فرق کسی که برون فروغ جاوید است

ولی الله

کیست الله؟ بیا از ولی الله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس

پاسخی می دهدت بی حد و اندازه، فقط
به رکوعی برس و پرسش کوتاه بپرس

قرآن بی علی

دیگر رسید لحظه ی فردای بی علی
پوچیم و هیچ ما پس از این ، (ما)ی بی علی

ای کاسه های شیرِ به صف ننگ بر شما
گَر از علی کنید تمنای بی علی

دکمه بازگشت به بالا