این سنگ ها که دور و برت را گرفته اند
چون تیغ تیز بر بدنت جا گرفته اند
دیدند بی زره چو تن نازک تو را
با شدت تمام تری پا گرفته اند
این سنگ ها که دور و برت را گرفته اند
چون تیغ تیز بر بدنت جا گرفته اند
دیدند بی زره چو تن نازک تو را
با شدت تمام تری پا گرفته اند
از شوری چشم حسودان ترس دارم
بی نظم میبندم سرت عمامه ات را
آه ! ای کبوتر بچه ی مشتاق ِپرواز
محکم گرفتی توی دستت نامه ات را
دستم اگر رهــــا بکنی یار مـــــــــی شوم
در قتلگــــــــــاه یاور دلدار مـــی شـــوم
دشمن نشسته عمه, روی پیکــــر عمــــو
رخست اگر دهی سپر یار مـــی شــوم
دو گل آورده بُد از بوستانی با صفا زینب
که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب
دو شیر از بیشه ی شیران اولاد ابو طالب
به ایشان یاد داده رسم جنگ مرتضی زینب
کمتر از ساعتی بر او چه گذشته است خدا
که قدو قامت او دستخوش تغییرشده
سنگ باران شد و زیر سم مرکب ها رفت
پیش گویی عمو بود که تعبیر شده
قاسم است اینکه چنین دست به شمشیر شده
نوجوانی که به عشق تو حسین پیرشده
پر پرواز گشوده به دلش تاب نبود
حرفش این بود عمو رفتن من دیرشده
باقی ست ز پیکر تو تنها نیمی
در محضر حق تو بهترین تقدیمی
اجزای تو را در همه جا میبینم
ای کاش که می رسید ابراهیمی
عارفه دهقانی
کودکانی عاشق و دلداده پروردم حسین
تا جوان گشتند قربان تو آوردم حسین
شیرشان دادم که شیر کربلای تو شوند
هر دو را نذر علی اکبرت کردم حسین
روز اول چه خوب یادم هست
سهم من بی تو بیقراری بود
عید من دیدن نگاه تو
دوریات اوج سوگواری بود
هرچه تیر آمده بر روی تنت جا شده است
بین میدان کرمت باز هویدا شده است
آنقدر نیزه نشسته به روی پیکر تو
هر کسی دیده تو را گفته علی پا شده است
بی سبب نسیت چنین معرکه بر پا شده است
وسط خیمه ی ما روضه مهیا شده است
دست دشمن چه قَدَر نیزه و تیغ و تیر است
هر کدامش به طریقی به تنت جا شده است
تا لاله گون بشود کفنم بیشتر زدند
از قصد روی تنم بیشتر زدند
قبل از شروع رجز مشکلی نبود
گفتم که پسر حسنم بیشتر زدند