به مثل فاطمه هرگز نباشد کس ستم دیده
فتاده از نفس بلبل ز بعد غنچه ی چیده
به زانو آمده حیدر کنار بستر کوثر
ولی افسوس حورایم ز من رخسار پوشیده
به مثل فاطمه هرگز نباشد کس ستم دیده
فتاده از نفس بلبل ز بعد غنچه ی چیده
به زانو آمده حیدر کنار بستر کوثر
ولی افسوس حورایم ز من رخسار پوشیده
دیدم وسط باغچه پرپر شدنت را
پامال لگدهای مکرر شدنت را
بین در و دیوار گلاب از تو گرفتند
زهرا ، همه دیدند معطر شدنت را
چارده قرن است و نامِ من غم است
زیرِ این آوارِ غم پشتم خم است
چارده قرن است و میسوزد درَم
نه فقط در، بلکه این بال و پرم
بیمار عشق تکیه به دارو نمیزند
شیعه به جز علی به کسی رو نمیزند
آدم هبوط کرد که همسایه اش شود
یعنی بهشت با نجفش مو نمیزند
از کوچه شد شروع مصیبت، کلام سوخت
شعرم شرر گرفت و قلم پا به پام سوخت
از شورش جهنم و شرّ شراره ها
در یورش ستم، در دارالسلام سوخت
دوباره تازه شد داغِ کبودیِ سر و رویت
که حتی سنگ میگرید برای زخمِ بازویت
پَر و بالِ کبوتر را کسی حتی نمی بندد
عجب! از دستِ نامَردَم کمین کرده به پهلویت
ای مادر آئینه ها، پیچیده در اسرارها
ای لیله القدر خدا مشکل گشای کارها
ای آیه آیه بال تو دارد به لب اقرارها
پهلو گرفته کشتی ات بین در و دیوارها
این اشک ها براى تو مرهم نمى شود
چیزى ز غصه هاى دلت کم نمى شود
با من بگو عزیز دلم راز کوچه را
غیر از على به راز تو محرم نمى شود
ای کوثر علی چِقَدَر زود می روی
بال و پر علی چقدر زود می روی
بعد از نبی دلم به تو خوش بود فاطمه
هم سنگر علی چقدر زود می روی
بوى نانت مدینه را پر کرد
با تن خسته کار کردى باز؟
من که گفتم غذا نیازى نیست
إز چه رو پس تو بار کردى باز؟
تو رفتی و زهرا به حال زار افتاد
کارم برای مرگ به اصرار افتاد
رفتی اراذل خانه را آتش کشیدند
انسیه الحورات بین نار افتاد!
تو زمین گیری و من بی کس و یارم زهرا
خوب بنگر گره افتاده به کارم زهرا
چقدر پیر شدی خانم هجده ساله
حق بده تاب ندارد دل زارم زهرا