قبول کن تو مرا تا که مستجاب شوم
دوباره گریه کنِ مادرت حساب شوم
مرا خرابِ خودت کن، خرابِ غیر نکن
ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم
قبول کن تو مرا تا که مستجاب شوم
دوباره گریه کنِ مادرت حساب شوم
مرا خرابِ خودت کن، خرابِ غیر نکن
ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم
با ضرب پا افتاد گل، گلزار خونی شد
در بی هوا پرتاب شد، دیوار خونی شد
خیلی نمی دانم چه پیش آمد ولی ناگاه
گل غرقِ خون شد، تیزیِ مسمار خونی شد
خواست خاموش کُنَد دور و بَرَش را که نشد
پشتِ در جمع کُنَد بال و پَرَش را که نشد
در آتش زده شد ضربدرِ ضربهی پا
خواست تا دفع کُنَد ضربِ دَرَش را که نشد
رفتى و خالى کرده اى دورو برم را
رفتى و پاشیدى تمام لشکرم را
زینب سراغت را که مى گیرد عزیزم
از شرم خود بالا نمى گیرم سرم را
اشک مناجات سحر را میخرد زهرا
گریه کن خونین جگر را میخرد زهرا
وقتی شریکت شمع باشد سود خواهی برد
پروانه بی بال و پر را میخرد زهرا
این ماه سوم است گرفتار بسترى
شکر خدا که ظاهراً امروز بهترى
چیزى نگفته ام به کسى مهربان من
دل تنگ نگاه توام مهر مادرى
دنیای بی زهرا شبیه یک سراب است
هستی بدون حضرتش نقشی بر آب است
اصلاً بدون فاطمه بودن، عذاب است
هرکس که بی زهرا شود، در اضطراب است
وقتى عذاب مىکشى و کار مىکنى
این سقف را بر سرم آوار مىکنى..
زحمت نکش عزیزِ دلم ! خسته مىشوى
وقتى که کار با تنِ تبدار مىکنى
بالشش نم دار از اشک و تنش تب دار شد
پیش چشمش ماجرای تیره ای تکرار شد
دست در دستان مادر در میان کوچه بود
در مسیر خانه اش گل رو به رو با خار شد
می خواست از دوش عزیزش بار بردارد
چندین قدم در یاری دلدار بردارد
با بار شیشه آمد و زهرا دلش می خواست
تا سنگ از راه عبور یار بردارد
اینهمه سرفه نکن..عمرم به آخر مى رسد
اینهمه ناله نزن..صبر دلم سر مى رسد
هر زمان پهلو به پهلو مى شوى تو فاطمه
فضه با حال خرابى دست بر سر مى رسد
با این سکوت حال على را نگاه کن
جانم بگیر و حال مرا رو به راه کن
زهرا بلند شو که حسن نیمه جان شده
رحمى به حال بدِ این قرص ماه کن