دوباره زمزمهٔ راهیانِ نور شده
و باز دست گدا تا حرم چه دور شده
دلم عجیب زند شور ، عشق شیرینم
دوباره حاصل این چشم ، اشک شور شده
دوباره زمزمهٔ راهیانِ نور شده
و باز دست گدا تا حرم چه دور شده
دلم عجیب زند شور ، عشق شیرینم
دوباره حاصل این چشم ، اشک شور شده
آه از روزی که از این روضه ها دورم کنند
یا زبانم لال از شال عزا دورم کنند
زندگی یعنی محرم زندگی یعنی حسین
مرگ من روزی ست که از کربلا دورم کنند
ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم
در چَشم ها دو چِشمه ی زمزم گذاشتیم
قطعاً دعای فاطمه پشت و پناه ماست
وقتی دم حسینیه پرچم گذاشتیم
تکیه بر منبر تو دادم و بالا رفتم
روضه باعث شده تاخانه زهرا رفتم
پای من بسته شد از بار گناهان زیاد
دست و پابسته شدم روضه ات اما رفتم
خوشا به حال رفیقی که چشم تر دارد
خوشا کسی که هوای حرم به سر دارد
همیشه مرغ دل آدمی به پرواز است
خوشا دلی که برای تو بال و پر دارد
هر کس جواز اشک گرفته ز محضرش
احساس می کند که نشسته برابرش
بیچاره آن کسی که در این شهر نا امید
مهر حسین پانگرفته است در سرش
هم دل و هم دلبر و هم دل خریدارم حسین
هم سر و هم سرور و هم سر نگهدارم حسین
بی کس و درمانده و بی یار بودم از ازل
لطف کرد و تا ابد شد مونس و یارم حسین
به خودم آمدم وَ دیدم که
ماه شمس و قمر تمام شده
ماه نالیدنِ به اربابم
ماه گریه دگر تمام شده
عمر چندین ساله ام اندازه یک دم گذشت
خوب شد عمرم میان مجلس ماتم گذشت
ماه ها ما منتظر ماندیم پای ماه تو
چشم بر هم خورد دیدیم این محرم هم گذشت
نشنید کسی سوز صدای سخنم را
دیدند ولی لحظه ی پرپر شدنم را
مشغول دعا بودم و مشغول مناجات
بستند به سر نیزه سنان ها دهنم را
در بند عشق هر که شد آزاد می شود
این صیدِ عشق بر همه امداد می شود
شیرنی دم تو که جای خودش حسین
مجنونِ چای تلخ تو فرهاد می شود
توفیق اشک با تو ، باران روضه با من
(بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران)
گفتی که بی سپاهی من آمدم که شاید
اشک از دلت بشوید اندوه روزگاران