این حسین کیست که از هر محنش , عالم سوخت
قلب هر چه رُسُل از آدم و تا خاتم,سوخت
این حسین کیست که با یادِ عَطَش گفتن او
یوسف فاطمه در هر شب و روز, از غم سوخت
این حسین کیست که از هر محنش , عالم سوخت
قلب هر چه رُسُل از آدم و تا خاتم,سوخت
این حسین کیست که با یادِ عَطَش گفتن او
یوسف فاطمه در هر شب و روز, از غم سوخت
مویم سپید می کنی اما نمی کشی
جانم به لب رسیده که من را نمیکشی
از پیرمردهای عزایت شنیده ام
ما را که پیر کرده ای آقا نمی کشی
هرکسی خواسته باشد به خدایی برسد
باید از کشتی تو راهنمایی برسد
نه فقط فطرس پر سوخته ی تو حتی
بی تو جبریل محال است به جایی برسد
هنوزشوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یکسبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد آیینهی شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت “احلی من العسل” دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانه ی خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد.
سید حمید برقعه ای
بالا نرفت آنکه به پای تو پا نشد
آقا نشد هر آنکه برایت گدا نشد
مقصود از تکلم طور از تو گفتن است
موسی نشد هر آنکه کلیم شما نشد
بوی فراق می دهد این گریه های من
ماتم گرفته شال سیاه عزای من
شرمنده ام که از غم زینب نمرده ام
آقا ببخش درگذر از این خطای من
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
می دید خدا درد خماری جهان را
پس کرب وبلا ساخت خماری رود از یاد
مسعود مهربان
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
شعرم به پیچ زلف تو باز احتیاط کرد
باید به راه حادثه ساز احتیاط کرد
ترسیدم از مقام تو گویم کشد به کفر
این شد که طبع قافیه ساز احتیاط کرد
زمین برای قدم هات آسمان شده بود
وَ ماه, روی سرت مثل سایه بان شده بود
دوباره کشتی نوح از پس زمان برخواست
وَ باز دست خدا بود, بادبان شده بود
دنیا بدون روضه آقا جهنم است
یعنی بهار نوکری ما محرم است
شکر خدا که خرج عزای تو می شوم
روضه به کار و زندگی ما مقدم است