هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
می دید خدا درد خماری جهان را
پس کرب وبلا ساخت خماری رود از یاد
مسعود مهربان
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
شعرم به پیچ زلف تو باز احتیاط کرد
باید به راه حادثه ساز احتیاط کرد
ترسیدم از مقام تو گویم کشد به کفر
این شد که طبع قافیه ساز احتیاط کرد
زمین برای قدم هات آسمان شده بود
وَ ماه, روی سرت مثل سایه بان شده بود
دوباره کشتی نوح از پس زمان برخواست
وَ باز دست خدا بود, بادبان شده بود
دنیا بدون روضه آقا جهنم است
یعنی بهار نوکری ما محرم است
شکر خدا که خرج عزای تو می شوم
روضه به کار و زندگی ما مقدم است
عاشق که می شوم به خدا از شما شوم
زیر سر شماست اگر مبتلا شوم
هر روز در هوای شما بال میزنم
پائین پای روضه تان تا رها شوم
فقط آویزه ی گوشم همین مطلب بود
مهر تایید بهشت امضای یا زینب بود
بعد هیئت تاسحر بیدارم ای زاهد بدان
شب نشینی با حسین مثل نماز شب بود
محسن داداشی
دم از عذاب مزن به صبح محشر کبری
همین نیامدن کربلایمان کافیست
شاعر؟؟؟
یارب دلم از غم حسین محزون کن
درسینه ی ما محبتش افزون کن
جز مهر حسین هر آنچه باشد به دلم
خون ساز و ز راه دیده ام بیرون کن
شاعر؟؟
از درد بی حساب سرم را گرفته ام
با دستمال بال و پرم را گرفته ام
از صبح تا غروب نشسته ام یکی یکی …
این خارهای موی سرم را گرفته ام
دنیا برای غنچه پرپر بزرگ نیست
وقتی برای داغ کبوتر بزرگ نیست
او را بگیر بر سر دستت نشان بده
دشمن خیال می کند اصغر بزرگ نیست