تا تیغِ زلفت ای پدر خاک! خورد تاب
ما سرگذاشتیم بر این تیره ی تراب
انگار خلق محرم راز تو نیستند
وقتی که هست کعبه چنین بر تنش حجاب
تا تیغِ زلفت ای پدر خاک! خورد تاب
ما سرگذاشتیم بر این تیره ی تراب
انگار خلق محرم راز تو نیستند
وقتی که هست کعبه چنین بر تنش حجاب
موقع خلقت عشاق ز احسان علی
ورز میخورد گل شیعه بدستان علی
عرش اگر در حرمش نیست چرا پس شبها
می نشینند ملائک به شبستان علی؟!
به آسمان بنگر آفتاب معلوم است
جمال حضرت حق بی نقاب معلوم است
بپرس حضرت پروردگار , حیدر کیست
نپرس … بین سوالت جواب معلوم است
تا معنی اللهُ صمد را بشناسی
کافی است ببوسی درِ این صحن و سرا را
تا دوستی اش اصلِ نماز است , مؤذن
بی نام علی نعره نزن “حیّ علی”را …