شعر مدح امیرالمومنین

عینُ الیقین

ای آسمان مُبلِّغ عشق و کمال تو
وِرد لب ملائکه خُلق و خصال تو
یا قاهـِر العَـدُوِّ… وَ یا وٰالِیَ الوَلی
شد مَظْهـَرُ العجائِب عالَم خیال تو

شاه بیتِ عشق


آتش گرفت هرکه مِی از این سَبو کشید
دیوانه شد هر آنکه ننوشید و بو کشید
مدحِ تو را نمی‌شود آسان سرود و گفت
باید که دست یکسره از آبرو کشید

دین محمد

به دین “محمد” به وحدت قسم
به حشر و به دوزخ به جنت قسم
به ام‌ الکتابِ کتابِ مبین
قسم به مربیِ روح الامین

کوه

روی شط خون دل هر دم نگارش داشتن
بهتر است از هر جهت با ظلم سازش داشتن

تکیه بر مردم نکن ای دل که پیش آید سقوط
سنگ روی سنگ دارد میل لغزش داشتن

بیمار

من مست علی هستم هشیار نخواهم شد
وزخواب خوش مستی بیدار نخواهم شد

مقصود من از باده دیدار رخ ساقی است
من مست ز می قدرِ دیدار نخواهم شد

اکرام

روزی جهان به دست اکرام علیست
عالم چو کبوتری سر بام علیست

هر لحظه اگر شکر کند باز کم است
در زندگیش هر که ز خدام علیست

خطبه

کسی نیامده او را علی جواب کند

علی به سمت گدایان خودش شتاب کند

کسی که روی علی ذره ای حساب کند

به آسمان رود و کار آفتاب کند

عشق علوی

هرکه را با نجفت وعده و پیمانی نیست
آخر و عاقبتش غیر پشیمانی نیست

اصلا از کِی گذرت بر دل من افتاده؟
اصلا این عشقِ مرا اول و پایانی نیست

یا مرتضی علی

عمری‌ست گفته‌ایم به عشق تو یا علی:
«یا مُظهِرَ اَلعَجائِبَ یا مُرتَضی عَلی»

دست مرا بگیر که از پا فتاده‌ام
تا کی کنم به بحر بلایا شنا, علی!؟

یعسوب الدین

ساقی بده پیاله که مستم نگار را
یک جرعه ماهِ کاملِ شبهای تار را
وقتی قرار نیسـت منِ بی قرار را
باید به چشم سرمه کنم این غبار را

نور شمس

«درد» آمدیم لطف تو مارا دوا کند
شاید «غریبه» را نگهت آشنا کند

هر روزه دار پیش ضریح تو در نجف
با حبه های زرد عنب روزه واکند

یا قاهر العدو

در وصفِ شما مانده ام آقا چه بگویم
این بنده ی معبــــود نما را چه بگویم

بالاتر از اسمِ تو به عالم مددی نیست
لا حـــولَ ولا قـــوّه الّا … چه بگویم ؟

دکمه بازگشت به بالا