شعر مدح امیرالمومنین

علی جان

می شود گفت سپرده ست خدا دل به علی
قـبله وقـتی شـده بـاشـد مُـتمایـل به علی

جای او مرتبه ی عالیِ جنبُ اللّهی ست
پس رسیده ست تـمامیِ فضائل به علی

مولای من

دلم‌ گرفته از این روزگار زجرآور
جهان که لطف ندارد بگو نجف چه خبر

تمام کون و مکان را اگر نگاه کنی
جز او کسی به نظرها نمیرسد به نظر

صفات خداوند

هرکس به تو رسیده فرهمند می‌شود
آنکس که با تو بوده خردمند می‌شود

معماریِ عجیبِ تو را هر که دید گفت
جبریل در حریم تو پابند می‌شود

نور افلاک

سرّ لولاک یا علی مولا
نور افلاک یا علی مولا
و سلامٌ علیٰ اباالایتام
پدر خاک یا علی مولا

اصل حقیقت

هرکس مُوحّد است و خدا را ندیده است
در وهم، نقشِ روی علی را کشیده است

آن قدرتِ مجرّدِ اعلیٰ که بنده است
پنداشتی خداست، ولیکن “پدیده” است

به عشق علی

به کعبه کسی تا ابد سر نمیزد…
اگر کعبه سجده به حیدر نمیزد

به عشق علی،وقت معصیت ما..
قلم را ملک بین جوهر نمیزد

امیرمؤمنان

یک عده می گویند رب، یک عده انسانش
یک قوم عبدش خوانده و یک قوم سبحانش

از کعبه می دانم که آدم در نمی آید
حیدر خدائی می کند با دین و ایمانش

ساقی کوثر

عقل گفت از باغ فردوس آرزو داری کجا را؟
حور می خواهی ز جنت یا مقام کبریا را؟

گفتمش رضوان و انعام کثیرش سهم خوبان‌
جز نمی از آب کوثر که به وجد آورده ما را

اعوذ بالنجف من شر شیطان رجیم امشب
به نام دوست، بسم الله الرحمن الرحیم امشب

سلام ای نقطه ی زیبای تحت باى بسم الله
سلام از جانب سائل به آقاى کریم امشب

بزرگ قبیله

بر در خانه ی تو دربان است
سائل قنبرت سلیمان است

بحر موّاج اگر که عاشق نیست
خشکتر از تبِ بیابان است

یا ایها الساقی

به نام او که با نامش خدا داده است تلقینم
که جز نام علی در اعتقاداتم نمی بینم
.
علی کاف لعبده، این شعار هر خدا جویی است
خدا می داند و من! گر که غیر از این شود دینم

حضرت دلبر

کشیدم روی لوح دل جمال دلبر خود را
نوشتم در سرآغازم کلام آخر خود را
.
فلانی و فلانی و فلانی نه ، فقط حیدر
همان شاهی که داده در نماز انگشتر خود را

دکمه بازگشت به بالا