شعر مدح حضرت علي اكبر

ماه پرست

دست به دست می شود بر همه هست می شود
به وقت دیدنش چقدر دیده مست می شود

چه دلخوش است مادرش چه دلکش است دلبرش
ماه اگر ببیندش علی پرست می شود

نوه ی حیدر

با سلامی به شبه پیغمبر
بنویسیم از علی اکبر
گرچه ارباب برتر از توصیف
نوکر اما اَدا کند تکلیف

مجذوب علی اکبر

جلوه ی سیمای احمد گر که در تمثالِ اوست
یعنی اینکه مثلِ جدش هر دو عالم مالِ اوست

در سحر گاهان خدا داده گلی بر احمدش
عالمی مجذوبِ حسنِ نقشِ خط و خالِ اوست

دلدار حسین

داده ام دل به توّلایِ کسی مثلِ علی
مستم از نرگسِ شهلای کسی مثلِ علی

زده ام چنگ به دامانِ کسی که نبی است
عاشقم بر قد و بالای کسی مثلِ علی

خوش قد و بالا

خبر رسیده که آقایمان پدر شده است
پسر رسیده؛ پدر صاحبِ سپر شده است

جوانِ خوش قد و بالای خانه ی لیلا
برای سید و سالارمان ثمر شده است

لیلای کربلا

قدری مِیِ طهور ز ته مانده سبو
بر لب زدم به نیت تر کردن گلو
تا آتش و شراره آن بر دلم نشست
بابى ز عشق وا شد از این دل به سوى او

شهزاده

دل از ما بُرد و او را حضرتِ دلبر تصوّر کن
جهان را اینچنین با جذبه ای دیگر تصوّر کن

صدایش زد علی(ع) تا چشم ِ دشمن کورتر باشد
دلِ اربابمان را خانۂ حیدر تصوّر کن

شبه پیغمبر

ما جوانیم و سر به راه حسین
جملگی لشکر و سپاه حسین
تا ابد شامل نگاه حسین
گرچه هستیم رو سیاه حسین

خورشید آل فاطمه

قت شروع مدح تو شاعر علیل شد
شرح غزل کشیده به بحر طویل شد

اعجاز کردی و قلم من عصا شده
این دفترم به اذن شما رود نیل شد

آقا زاده

جهان‌دار و جهان‌بخش و جهان‌آرا علی اکبر
فلک دست و فلک جاه و فلک پیما علی اکبر

زبانها قاصرند از وصف تو آنجا که در مدحت
سروده شعر، علیِ عالیِ اعلا – علی اکبر

پسر حضرت خورشید

حضرت آینه در خانه پیمبر دارد
خوش به حال پدری که علی اکبر دارد

دست این طایفه از عرش فراتر رفته
پسر ارشد این خانه به حیدر رفته

مثل علمدار

تا برم نام تو را تار بهم میریزد
حالت عاقل و خمار بهم میریزد

تا که یک لحظه نقاب ازرخ خودبرداری
وعده دلبر و دلدار بهم میریزد

دکمه بازگشت به بالا