چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد
دست و پا می زنی و در به رویت می بندد
سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد
نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد
چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد
دست و پا می زنی و در به رویت می بندد
سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد
نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد
قسمتم بوده بال و پر بزنم
ناله از گوشه ی جگر بزنم
سائلم افتخار من این است
پشت این در همیشه در بزنم
کریم اگر که نباشد گدا عزا دارد
جواد آنکه سخا و بسی عطا دارد
فدای تو شوم ای رحمت خداوندی
گدای درگهت از جود تو بقا دارد
تو جوادی , همه ی خلق گدایان تواند
بسکه آوازه ی تو در همه جا پیچیده
پر شده کیسه ی ما قبلِ گدایی کردن
گوشهای تو تقاضای گدا نشنیده
بی مهری اش کاشانه را دلگیر کرده
غم را میان سینه ام تکثیر کرده
غربت میان شهر, جای خود بماند
غربت در این خانه دلم را پیر کرده
راه تو را خصم بد نهاد نگیرد
کاش کسی با شما عناد نگیرد
قاتل ملعونه ات ایکاش بمیرد
تا که از این کشتنت مراد نگیرد
شد عطش غالب و از تو جگری باقی نیست
بدنت آب شد از تو اثری باقی نیست
هی نفس می زدی و تشنه زمین می خوردی
از تو ای جان رضا, بال و پری باقی نیست
تویی که جود و عطا بر امام ها داری
چقدر لطف و سخاوت برای ما داری؟!
جواد فاطمه ارث از کریم او بردی
غریب خانه شدن را ز مجتبا داری
ای رئوفِ همیشه خوب سلام
پیش تو میشود دلم آرام
شد زیارت همیشه نیمه تمام
هر که رویت ندید شد ناکام
به رسم بدرقه مادر ,به دستش آب و قرآن بود
عزیز قلب او می رفت ولبهایش چه خندان بود
برو مادر…برو مادر…برو …دست علی یارت
خودم میدانم این دنیا برایت مثل زندان بود
قصه ی نوکری ام را همه جا بنویسید
و برای منِ مسکوت , صدا بنویسید
حسرتی که به دلم مانده , خودش دیوانی ست
مو به مو خط به خطش را … همه را بنویسید
چنان سرباز گیر افتاده ی در بین عدوانش
به دام افتاده ام در لشکر انبوه مژگانش
اگر تیغ کج ابرو تدارک دیده , این گردن
نمیباشم مسلمان گر نمایم رد احسانش