ای مایه ی فخر جهان… ام البنین
نور زمین و آسمان… ام البنین
ای نور جمع قدسیان… ام البنین
صاحب کرم در هر زمان… ام البنین
شعر مذهبی
شده ام بی قرار, بی زهرا
مثل ابر بهار, بی زهرا
وای بر زندگی پس از یارم
اُف بر این روزگار, بی زهرا
بر شانه می آورد تا بانو نیافتد
آرام تا این شمع از سوسو نیافتد
پروانه بود و دورِ مادر چرخ می زد
حتی نگاهی بر جلالِ او نیافتد
بخند, گریه ات آخر مرا ز پا انداخت
مرا ز پا و تورا دیگر از نوا انداخت
به جان من بخورد درد تو, نخور غصه
غم تو لرزه به اندام مرتضی انداخت
دیدم هجا هجا نفست در تلاطم است
در هر نفس نفس زدنت قافیه گم است
حرفی بزن دوباره غزلواره ی علی
خورشید من, که محو رخت ,ماه وانجم است
ای شعرِ ناسروده ی هستی کلام تو
آیاتِ آسمانی وحی است نام تو
عرشِ خداست گوشه ی ایوان بام تو
حالا به التماس نشسته امام تو
«زبانحال امیرالمومنین (ع)»
شاید آن روز پر هیاهو ,تو
مانده ای پشت در زبانم لال
بین نامحرمان در آن کوچه
یکه وبی سپر زبانم لال
من و روضه خواندن که کار همیشه ست
نه آن روضه هایی که بی اصل و ریشه ست
همان روضه ی سنگ های مزاحم
و آیینه ای که لگدمال تیشه ست
وقتی که راز خلقت حق در حجاب شد
انگشتر قوام علی بی رکاب شد
یعنی فراری احد و خیبر و حنین
با ذوالفقار و صاحب آن بی حساب شد
اعتبارت پیش حق از انبیا بالاتر است
نام تو در آسمانها از زمین پیداتر است
صاحبِ هستی تو هستی, ما همه عبد توایم
هر که عبدت شد مقامش پیش حق بالاتر است
شکستن ات کمرم را شکست فاطمه جان !
علی کنار تو از پا نشست فاطمه جان !
تمام ماحصل عمرمان در این نه سال
هر انچه بافته بودم گسست فاطمه جان !
مهر حسین روشنی جان مؤمن است
گریه بر او نشانه ایمان مؤمن است
شب در نماز روضه به معراج میرود
تسبیح اشک سجده پنهان مؤمن است