آقا بمیرم یک نفر یاور نداری
اینجا کسی کاری به کار تو ندارد
با بی وفایی های مردم سازگاری
صحرانشین در گوشه ای از خیمه ی خود
آقا بمیرم یک نفر یاور نداری
اینجا کسی کاری به کار تو ندارد
با بی وفایی های مردم سازگاری
صحرانشین در گوشه ای از خیمه ی خود
دو چشم خیس به راه نگار دارم من
همیشه گریه بر این شوره زار دارم من
هوار عاشقی ام را شنید گوش فلک
طریق عاشقیِ آشکار دارم من
گفتم حسین در دل من غصه جا گرفت
قلبم شکست و چشم دوباره عزا گرفت
عهدی نوشتم ام که بمانم به پای تو
عهدی که از ازل ز عالم خدا گرفت
ما عمر خویش وقف خرابات کرده ایم
از لطف باده, کسب کمالات کرده ایم
با می گسارها, همه شب تا دم سحر
با خالق یگانه مناجات کرده ایم
برای شانۀ افتاده ام پری بدهید
دلِ شکستۀ ما را به دلبری بدهید
محبتی بکنید و مرا حرم ببرید
نشان راه به چشم کبوتری بدهید
لبریزم از حیا و ادب پای منبرت
پر شور و اشتیاقم و تب پای منبرت
ارباب جان تویی سبب سجده های من
آموختم عبادت رب پای منبرت
خصلت عشق در این است که هاشا نشود
عشق درّی است که در هر یمی پیدا نشود
بین عشاق سر زلفه سیاهت دعواست
من ندیدم که سر زلفه تو دعوا نشود
پیراهن سیاه کجایی رفیق من؟
اندوه و اشک و آه کجایی رفیق من؟
بوی محرم است فضارا گرفته است
ای بی نظیرماه,کجایی رفیق من؟
به اتفاق خودم راهی جنوب شدم
به پای داغ ِ تو, همصحبت غروب شدم
هوا هوای گرفته, هوای تشنه لبی است
برهنه گر نکنم پا, کمال بی ادبی است
ﺣﺎﻟﻢ ﺧﺮﺍﺏ, ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﺭﻭﺑﺮﺍﻩ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭ ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭ ﻋﻤﺮ,ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ
ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺩﻟﺖ ﺷﺪﻩ ﮐﺎﺭﻡ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ
ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﻧﻮﮐﺮﯼ ﺩﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ
بندﮔﯽ درعوض سروریت می ارزد
شعرباشوق ثناگستریت می ارزد
دل وجان را اﮔﺮ از دست دهم ای ارباب
به هوای نفسی دلبریت می ارزد