شعر مذهبی

گدای حسین

این بار هم به سینه زنت آبرو بده

با اشک روضه قلب مرا شستشو بده

مگذار دست من بشود هر کجا دراز

آقا خودت به دست گدایت سبو بده

 مهدی نظری

 

حسین , جان تو با ما ببین چه ها کرده

بیا به حلقه ما دم بده که دم گیریم

برای سجده کمی تربت حرم گیریم

بیا که با نفست بوی کربلا پیچد

نشان قبله خود را از آن قدم گیریم

مشق بابا آب

غمی چو تلخ تر از درد بر تو حادث شد

که اشکهای خدا روی گونه ات حس شد

بریده شد ز اذن تا اذن* گلو پس از این

زمین زخون علی بیمه حوادث شد

ای حجت حق

عمریست که وصف تو شنیدیم و ندیدیم

وز باغ تو یک غنچه ی ناچیز نچیدیم

شاها نظری سوی گدایان درت کن

ما دل ز گدا خانه اغیار بریدیم

چه غم اگر که نگاه تو جوابم کرد

چه غم اگر که نگاه تو جوابم کرد

نگاه مادرت انگار حسابم کرد

نگاه مادر تو بود و آمین رسول

خدا برای رضای تو مستجابم کرد

چوبه محمل

پیشانیِ تو غرق به خون است حسین

درد و غم من ز حد فزون است حسین

سر می شکنم به چوب محمل, گِریَم

این کار من از عشقِ فزون است حسین

روح الله گائینی

 

نذر ظهور …

 چه  نذرها  که  نکردم  برای  آمدنت

بیا   عزیز  که   جانم   فدای   آمدنت

ببین که در شب تاریک بی شما بودن

گرفته  دست  به   بالا  گدای  آمدنت

دریای پر تلاطم خضرا

با اینکه در حوالی چشمم ندارمت

اما هنوز کنج دلم دوست دارمت

یک روز شانه های خودت را به من بده

تا عاشقانه ثانیه ای سر گذارمت

حضرت موعود

تا کی در انتظار خودت می گذاری ام ؟!

آقا بدون لطف تو در بی قراری ام

هر روز بی تو روز عذابی برایم است

از فکر روز بی تو سپردن فراری ام

عاشق آن است که سامان نپذیرد هرگز

عاشق آن است که سامان نپذیرد هرگز

یعنی از دوست به جز جان نپذیرد هرگز

با کلیمان در میکده هرکس که نشست

در دلش زاده ی عمران نپذیرد هرگز

این پنج کفن سهم تو آقا نشود

این پنج کفن سهم تو آقا نشود

فیض همه گیر در کفن جا نشود

هرچند بهشتی ست ولی هیچ کدام

پیراهن دست دوز زهرا نشود

سید علی رکن الدین

 

ای آشنای زینب

ای آشنای زینب , در خاک وخون چرایی

بگذار بینم ات سیر , هنگامه جدایی

من می روم شکسته , با دست وپای بسته

تو روی نی نشسته , ای نور کبریایی

دکمه بازگشت به بالا