شعر مرثیه

داستان نوکری

حرف حالا نیست که این داستان نوکری
قدمتی دیرینه دارد آستان نوکری

هر کسی شیر حلال و لقمه های پاک خورد
سربلند آمد برون از امتحان نوکری

بیرق و پرچم

غصه و غم خلق شد هر دو جهان را غم گرفت
از غم تو قلب مخلوقات در عالم گرفت

قبل خلقت روضه خواند و در گل آدم دمید
پس خدا اول برای روضه تو دم گرفت

از غم جدّ غریبت

تکیه بر دیوار کعبه می‎دهی وای از دلت
از غم جدّ غریبت آگهی وای از دلت

روز و شب گریه کنی و باز روز آمدن
ناله‎ی وا زینبا سر می‎دهی وای از دلت

جانم حسین (ع)

نوکر این خانه در مدار حسین است
جان و دلش تحت انحصار حسین است

عارف و عالم , بزرگ و کوچک این جمع
هر که به هر جا رسیده کار حسین است

محرم آمد

راه را باز نمایید محرم آمد
دم بگیرید که هنگامه ماتم آمد
دست بر سینه نهاده همه تعظیم کنید
مادری دست به پهلو, کمری خم آمد

بزم عزا

میخرم برجان خود درد و بلای روضه را
میکشم برصورتم دست شفای روضه را

پیش تو آخر سیاهی روسپیدم میکند
دوست دارم پرچم بزم عزای روضه را

ﺷﺶ ﮔﻮﺷﻪ ی ﺗﻮ

ﺩﻳﺪﻩ اﻓﺘﺎﺩه ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﮔﺎﻫﻲ
ﻛﺎﺭ ﺭاﺳﺨﺖ ﻛﻨﺪ ﭼﺸﻢ ﺳﻴﺎﻫﻲ ﮔﺎﻫﻲ

ﺁﺑﺮﻭ ﺧﻮاﺳﺘﻢ و ﺳﻮﺭﻩ ی ﻳﻮﺳﻒ ﺧﻮاﻧﺪﻱ
نکنه ای فاش شود از ﺗﻪ ﭼﺎﻫﻲ ﮔﺎﻫﻲ

حسین جان به مشامم رسیده بوی محرم
مباد بر دل‌مان مانَد آرزوی محرم

مرا که تشنه‌ی طوفان کربلای تو هستم
خدا کند برسم بر میِ سبوی محرم

کاشف الغم شد حسین

رونق هر صبح و هر شام محرم شد حسین
بازدم شد یاابوفاضل ولی دم شد حسین
نام او با هر دل آشفته بازی میکند
بهترین نقش و نگار روی پرچم شد حسین

ماه محـرّم

کوچه ی غـم , باز شد
باز هم در خیمه ی دل پای ماتم باز شد
عرش مِشکی پوش شد
باز هم پـرونـده ی ماه محـرّم , باز شد

گریه برغمت

هرجا که هست ذکر تو مآوای بهتری ست
دنیای در کنار تو دنیای بهتری ست

بین بهشت و روضه مردد نمیشویم

زیرا که روضه جنت الاعلای بهتری ست

سوختن با روضه

غم اگر از توست مردن پای این غم راحت است
سوختن با روضه و با اشک و ماتم راحت است

بعد سیصد سال اگر نام حسین آمد وسط
سوی جنت رفتن حوا و آدم راحت است

دکمه بازگشت به بالا