الا ای آنکه از بالا به مشتاقان نظر داری
مرا بیمار خود کردی و از دردم خبر داری
طبیب دردهای جان ما کس نیست الّا تو
فقط تو میتوانی درد از این بیمار بر داری
الا ای آنکه از بالا به مشتاقان نظر داری
مرا بیمار خود کردی و از دردم خبر داری
طبیب دردهای جان ما کس نیست الّا تو
فقط تو میتوانی درد از این بیمار بر داری
دلبرا گر بنوازی به نگاهی ما را
خوش تر است ار بدهی منصب شاهی ما را
به من بی سر و پا گوشه ی چشمی بنما
که محال است جز این گوشه پناهی ما را
از فراق تو نمردیم مسیحا نشدیم
چشم ما تار نشد از غم و بینا نشدیم
جای تو دست به دامان طبیبان بودیم
حقمان بود اگر باز مداوا نشدیم
نم پس نمی دهد دل تنگم برایتان
جز قطره های اشک که ریزم به پایتان
دستی به چشمِ مانده به راهم نمی کشید؟!
دستم دخیلِ پنجره های عبایتان
نه حال دلم مثل قدیم است و همان است
نه قامتم از بار فراق تو کمان است
در غفلت کبرا شب و روزم سپری شد
نام تو فقط لقلقه روی زبان است
بختِ بلند، از پسِ کوهِ ازل بچین.
دامانِ عمرِ خویش ز چنگِ اجل بچین.
از روزگار و عمرِ هدر رفته ات مَنال.
زانوی غصه را به اُمید از بغل بچین.
ای ابر پرُ باران در این عصر کویری
دست مرا پُر کن در ایام فقیری
صحرا به صحرا آمدم دنبالت آقا
بوسه به پایت می زنم در هر مسیری
تاج سر دو دنیا امامتت مبارک
ای ذوالفقار مولا امامتت مبارک
اِغفِرلَنا ذُنُوبا، نَشکُوا اِلیکَ آقا
مُردیم یَا اَبَانا امامتت مبارک
ای که برتر از دل و جانی پُر از دلتنگی ام
حضرت سلطان!تو می دانی پُر از دلتنگی ام
از حریمِ قدسی ات محرومم ای شاهِ غریب
مانده ام!مانندِ زندانی پُر از دلتنگی ام
خوشا ما که همسایه جنتیم
به خان کریمش همه دعوتیم
گدای رضاییم و در عزتیم
به دست کریمش چه خوش عادتیم
رضا پادشاه است و ما رعیتیم
اگر گفتم که خوشبختم در عالم ، علتی دارد
که دل با حبِّ آقای خراسان قیمتی دارد
امان از نار می گردد نصیبش بی برو برگرد
هر آنکه در حریم طوس برگِ دعوتی دارد
ماییم هم جوار تو یا حضرت رضا
پروانه ی مزار تو یا حضرت رضا
چون ذره بر مدار تو یا حضرت رضا
هر لحظه بی قرار تو یا حضرت رضا