شعر مناجات اهل بیت

صدای شر شر باران

صدای شر شر باران شعر می آید

کسی دوباره به ایوانشعر می آید

غزل ,قصیده, نمیدانم,این که در راه است

چقدر ساده به دیوان شعرمی آید

روزی حسینی

روزی حسینی, حسنی دارم و بس
درمملکت ری وطنی دارم و بس

عشاق ره عشق سبکبال ترند
من نیز فقط پیرهنی دارم و بس

تمثال

دیشب به مناجات چو اعمال کشیدم

بر دوش گران باری یک سالکشیدم

در گوشه تنهایی خود غرقشدم من

از ترس زبان دست ز هرقال کشیدم

زنده ی نسیم مسیحا دم تو

اول تو راسرشته و انسان درست کرد

شرح تو رانوشته و قرآن درست کرد

بعداً گِل اضافیتان را افاضه کرد

تا از من خراب مسلمان درست کرد

یا ایها العزیز

با اینکه بی وفا شده ام با وفا ببخش

این بار محض خاطر زهرا مرا ببخش

خود را اسیر بند معاصی نموده ام

من توبه می کنم تو فقط بنده را ببخش

عطر یار

هر جا که عطر یار نباشد عذاب هست

هر جا که نام دوست بیاید شراب هست

اعجاز اعظم است که عشقش به قلب ماست

ما ذره ایم و در دلمان آفتاب هست

جمعه های تکراری

دلم گرفته از این جمعه های تکراری

دلم گرفته از این انتظار اجباری

چه قدر ندبه بخوانم!چرا نمی آیی؟

چه دیده ایی که از ایندل شکسته بیزاری!؟

رسیده‌ام به چه جایی..

رسیده‌ام به چه جایی… کسی چه می‌داند

رفـیــق گـریـه کجایی؟ کـسی چـه می‌دانــد

میـان مـایی و با مـا غـریبه‌ای …افسوس

چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه می‌داند

سیلی دوباره سیلی

شد بی ستاره حال و روز آسمانت

انگار رفته راحتی از آستانت

هر روز حبست گشت آقا فاطمیه

رفته به زهرا مادرت قد کمانت

مثل همیشه

دوباره یک کسی مثل همیشه

غمی دارد بسی مثل همیشه

و میگوید به زیرلب که آقا

به دادم می رسی مثل همیشه

آقا نیا…

 آقا نیا اینجا کسی در فکرتان نیست

 اینجا کسی دلواپس صاحب زمان نیست

 

 زخم زبان بیچاره کرده عاشقان را

 اینجا کسی با هیئتی ها مهربان نیست

  

تاخیر

 دارد زمان آمدنت دیر می شود

 دارد جوان سینه زنت پیر می شود

 وقتی به نامه ی عملم خیره می شوی

 اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود

دکمه بازگشت به بالا