شعر مناجات با خدا

کوه گناهم

روی دل تصویر ماهم را کشیدم آمدم
باز هم کوه گناهم را کشیدم آمدم

قفل بر روی در میخانهء مستان زدند
بی خیالِ قفل! راهم را کشیدم آمدم

وقت سحر

هر کس گریست پیش خدا رو سفید شد
شادی به لطف حضرت باران شدید شد

سهمش غم است هر که شبی ربنا نگفت
بیگانه با شکوه نیایش، پلید شد

با همه روسیاهی

هرجوری بود خدایا به مهمونیت رسیدم
با همه روسیاهی ماه رمضونو دیدم

دادی اجازه تا که صدات کنم دوباره
بنده تو جز گناه ره توشه ای نداره

گنهکار بیا

خیز، اى بندۀ محروم و گنهکار بیا
یک شب اى خفتۀ غفلت‌زده، بیدار بیا

بس شب و روز که در زیر لَحَد خواهى خفت
دَم غنیمت بشمار امشب و بیدار بیا

إِغفِر ذُنوبی بِالحُسِین

تا ببینم رحمت پروردگار خویش را
می‌شمارم باز جرم بی‌شمار خویش را

روز و شب فرقی ندارد پیش من چون با گناه
تیره کردم آسمان روزگار خویش را

لبریز اشتباهم

لبریز اشتباهم با اشک و سوز و آه
آمد به التماس تو این عبد روسیاه

محتاج یک نگاه رئوفانه ی توام
دارد تمام زندگی ام میشود تباه

کوه گناهم

روی دل تصویر ماهم را کشیدم آمدم
باز هم کوه گناهم را کشیدم آمدم

قفل بر روی در میخانه ی مستان زدند
بیخیال قفل راهم را کشیدم آمدم

یا رب

هرکار میکنم که نلغزم نمیشود
در حفظ توبه عزم مصمم نمیشود
باید که سیل نفس مرا شستشودهد
تطهیر من به بارش نم نم نمیشود

شکر خدا

شکر خدا که دوره هجران سر آمده
مولا کجاست؟بنده به این محضر آمده

چه سفره ای خدا روی ما باز کرده است
جایی نشسته ایم که پیغمبر آمده

شرمنده ام

نانی به کامِ ما جز نانِ شما نرفته
از این تنور خالی، دستِ گدا نرفته
بر درگهت گدا با روی خجل رسیده
شرمنده بنده ای از پیشِ خدا نرفته

یا رب

مهربان! از دامن لطفت گریزانم هنوز
بیشتر از هر کسی آلوده دامانم هنوز

اعتمادی نیست بر ذکر و نماز و روزه ام
اعتمادی نیست یا رب چون به ایمانم هنوز

ای دل

چشم خود را باز کن ای دل ضیافت راببین
سفره اش اندازه دنیاست وسعت راببین

فکر سرمای زمستان باش فرصت اندک است
از همین امروز فردای قیامت را ببین

دکمه بازگشت به بالا