تو ترحم نکنی پس که ترحم بکند
توتبسم نکنی پس که تبسم بکند
پشت هم جرم و خطاهای من بی سرو پا
آتش معصیتم را پر هیزم بکند
تو ترحم نکنی پس که ترحم بکند
توتبسم نکنی پس که تبسم بکند
پشت هم جرم و خطاهای من بی سرو پا
آتش معصیتم را پر هیزم بکند
حال مناجاتی ندارم بسکه بد کردم
راه خودم راباخدای خویش سد کردم
یکسال دنبال خطاهای خودم بودم
یک ماه تنها ، زندگی ام را رصد کردم!
دسَم خالیه مثل اون یخ فروش
که سرمایه ی کاسبیش آب شد
رسیدم به بن بست مثل یه رود
که رفت و گرفتار مرداب شد
اینجا کریمی اَست که بسیار می بخشد
لب وا نکردی تا کُنی اِقرار می بخشد
.
تاثیرِ اِستغفار اوجِ باورِ عبد است
قبل از گُنه کردن تو را غَفّار می بخشد!
دست من خالی است و چشمانی
پر از اشک و گناه آوردم
از خودم هم فراری ام, امشب
من به اینجا پناه آوردم
بس نیست زمین خوردن این بنده پیاپی؟!
بس نیست شدم پیش تو شرمنده پیاپی؟!
کم زیر قرارم نزدم پشت سر هم
اما توبه رویم زده ای خنده پیاپی