آن روز ظهور دیگری داشت
در سینه دمی غضنفری داشت
خورشید طلوع حیدری داشت
آخر قدم پیامبر چیست؟
تکمیل رسالتش مگر چیست؟
آن روز ظهور دیگری داشت
در سینه دمی غضنفری داشت
خورشید طلوع حیدری داشت
آخر قدم پیامبر چیست؟
تکمیل رسالتش مگر چیست؟
گاه گاهی که شود باز ز هم پلکانت
میچکد اشک تو بر دامنه ی دامانت
هنده ها هلهله کردند که یک وقت کسی
نشود با خبر از همهمه ی بارانت
لا به لای اشکهایم از خدا میخواستم
من از این احیا فقط یک کربلا میخواستم
چهارده معصوم را دادم قسم جان حسین
من حسین از تک تک آل عبا میخواستم
خونی شده بال و پرت ای همسر زهرا
فرق تو شکسته ست شبیه پر زهرا
تشبیه عجیبی ست مراعات قریبی ست
سجاده ی خونی تو و بستر زهرا
با اینکه سنگین است میزان گناهانم
سر به هوا بودم ، ولی حالا پشیمانم
نه دم ز توبه میزنم نه دم ز استغفار
چیزی به غیر از گریه کردن هم نمیدانم
هر چند هزار توبه کردم
هر چند هزار جا شکستم
آتش نتواند آتشم زد!
چون گریه کن حسین هستم
سروی افتاد از نفس ، برگ و بری آتش گرفت
پیش چشم خانواده ، مادری آتش گرفت
در سقیفه زد جرقه آتش از بغض غدیر
در مدینه دخترِ پیغمبری آتش گرفت
تو زمین گیری و من بی کس و یارم زهرا
خوب بنگر گره افتاده به کارم زهرا
چقدر پیر شدی خانم هجده ساله
حق بده تاب ندارد دل زارم زهرا
بالت شکسته ای کبوتر استراحت کن
از جای خود برخیز کمتر… استراحت کن
خیلی مراعات پَرت را کن، ترک دارد
بگذار آهسته زمین پَر… استراحت کن
بند اول
این بی مرامان اهل نیرنگ اند اینجا
هم کوچه هم پس کوچه ها تنگ اند اینجا
زن هایشان هم خبره ی جنگ اند اینجا
اطفالشان هم در پی سنگ اند اینجا
گرفته دست مرا بارها مرام حسن
رسیده است به من لطف مستدام حسن
من احترام شدم محض احترام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
با اینکه سنگین است میزان گناهانم
سر به هوا بودم , ولی حالا پشیمانم
نه دم ز توبه میزنم نه دم ز استغفار
چیزی به غیر از گریه کردن هم نمیدانم