محسن صرامی

کریم اهل بیت

می سپارم گوش جانم را به فرمان حسن
خوش به حال منکه هستم کلب دربان حسن

پا نخواهم پس کشید از این عقیده هیچ وقت
من حسن را می پرستم،جان به قربان حسن

آرام جان

از هر نظر،از هر نظر بالانشینی
آرام جان رحمه و للعالمینی

در وصف تو والطیبات،للطیبین است
هم مومنه هستی،هم ام المومنینی

محضر خاتون

ظاهر شد از حق جلوه ای دیگر مجدد
خون خدا شد صاحب دختر مجدد

در جای جای شهر پیغمبر مدینه
پیچیده عطر و بوئی از مادر مجدد

غفلت از یار

ما به جز اینکه به هجران تو عادت کردیم

غافل از یاد تو ماندیم،خیانت کردیم

شرمساریم از این قافیه ی تکراری
به همه غیر شما عرض ارادت کردیم

گل پسر حسین

بر پا شده یک شور دگر باز به دنیا
یا قاصدک آورده خبر باز به دنیا
یک بار دگر عالم هستی شده روشن
رو کرده از آفاق قمر باز به دنیا

نگاه مهربانش

خداوندا نگیر از من نگاه مهربانش را
نگیر از بنده ی او نوکری دوستانش را

بلا گردان خدام حریم کاظمینم من
گدایم روزی ام از سفره اش کن خرده نانش را

یا باب الحوائج

پیش او وقت گدائی صحبت از سوگند نیست
چندمین بار است،یا…،نه صبحتی از چند نیست

ذکر یا باب الحوائج،جان گرفت از جود او
بشر حافی بی سبب با ذکر او خرسند نیست

نور حیدر

هر چه آمد به وجود از علی آمد به وجود
آمد از آمدنش جمله ی بی حد به وجود

نور حیدر به وجود آمد و حق یاهو گفت
آمد از جلوه ی آن نور محمد به وجود

هادی راه

ذره ای از خاک پای حضرتش شد آفتاب
ماه از شرم جمالش زد به روی خود نقاب

گل بدون مهر او خار است،اما عکس آن
شک ندارم حب او از خار میگیرد گلاب

جای خوبی های پیغمبر تلافی میکند
با چهل همدست و یک لشگر تلافی میکند

اینکه یک آیه برای فضل او نازل نشد
بی حیا با سوره ی کوثر تلافی میکند

بعد از آنکه باز شد سمت شما در بی هوا
یک گل نشکفته شد آن لحظه پرپر بی هوا

پاره ی تن خوانده پیغمبر شما را بارها
پس زمین خورده همان لحظه پیمبر بی هوا

اربأ اربا

به قدش دوخته او چشم ترش را خیلی
جلب کرده نگه او نظرش را خیلی

زد به میدان و کشیده است علی وار علی
به رخ لشگر کوفه هنرش را خیلی

دکمه بازگشت به بالا