دوباره شنیدی تو اهم خدا
ندیده گرفتی گناهم خدا
کریمانه, بی منتم داده ای
سر سفره ات باز, راهم خدا
مناجات با خدا
از دلِ تنگِ گنهکار, برآرم آهی
تا که کوه گنهم را بخری با کاهی
به سیه روی, حریمت, ز ترحم یارب
چه شود گر بنمایی, نظری گهگاهی
دارم به دست لیلی چشم رجا دوباره
تا آسمان رسیده دست دعا دوباره
با اشک توبه کردم این کوزه را شکستم
آغوش باز کردی گفتی بیا دوباره
در خشکسالی ام به گلستان رسیده ام
قحطی زده به رحمت باران رسیده ام
عمری است غرق لذت مستانه بوده ام
امشب ببین که زار و پشیمان رسیده ام
من بدی کرده ام اما تو مرا بد نزنی
بعد یک عمر که این بنده ات آمد نزنی
با همین روی سیاهش به تو رو زد نزنی
روی پیشانی او مهر نیاید نزنی
خلقت پر از هوای خوش استجابت است
دست خدا همیشه به کار اجابت است
خورشید در سکوت خودش گرم گفتگوست
دریا میان موج خودش محو جستجوست
رسیدم مرا غرق احسان کنی
جهان مرا نور باران کنی
مرا در خیابان تنهایی ام
پریشان تر از هر پریشان کنی
چشمهایی که شده ابرِ بهار
می شود خرج دعا یا ستار
تو خطا پوشی وُ من سرتاپا…
جرم وُ عصیان وُ خطا یاستار
در سینه مانده آهم, خیلی دلم گرفته
خسته از اشتباهم, خیلی دلم گرفته
بر نفس خود اسیرم, از شرم سر به زیرم
از بس که رو سیاهم خیلی دلم گرفته
هر چند که در زندگیم رنگ خدا نیست
اما به لبم سوی خدا غیر دعا نیست
آنکس که بود اهل بکا , می شود آزاد
صد حیف که بر دیده و دل حال بکا نیست
سزایم بود اگر از دست دادم آسمانم را
که من با دستهای خود شکستم نردبانم را
دلم از حرف لبریز و زبانم از لغت خالی
نمیدانم بگویم یا نگویم داستانم را
وَ خجالت زده ام لطفِ تو آبم کرده ست
ای که بخشندگی ات سخت عذابم کرده ست
باید اقرار کنم وقتِ خطاهام فقط
عیب پوشیت به انجام مجابم کرده ست