یاس ها،با نفس یاسمن افطار کنند
علی و فاطمه چون روح و تن افطار کنند
حسن آمد که در خانه ی او شاه و گدا
همه با ذکر غریب وطن افطار کنند
یاس ها،با نفس یاسمن افطار کنند
علی و فاطمه چون روح و تن افطار کنند
حسن آمد که در خانه ی او شاه و گدا
همه با ذکر غریب وطن افطار کنند
حسین آری اگر نوشید از انگشت پیمبر شیر
بنوشد با نگاه این شیر از چشمان حیدر شیر
و با اشکی که می ریزد به لب های پسر،بابا؛
اضافه کرده بر این کاسه ی تا نیمه شِکَّر،شیر
تو آمدی که بفهمیم کارمان لنگ است
میان ما و حقیقت هزار فرسنگ است
به طرز پرچم بالای گنبدت گفتی
که رنگ خون خداوند سرخ پررنگ است
صدا چندین و چندین بار می پیچید می پیچید
در آن ابعاد کم، بسیار می پیچید می پیچید
که إِقْرَاء یامحمد یا محمد یا محمد…هان
صدا در لا به لای غار می پیچید می پیچید
تنت وقتی که در تشییع با در ربط پیدا کرد
مسیر روضه از اول به مادر ربط پیدا کرد
تو را برروی تخته پاره ای تشییع کردند و
به نوعی روضه با تابوت کوثر ربط پیدا کرد
تازیانه ضربه اش برای گونه مُهلک است
مُهلک است اگر به دست سِندی ابن شاهک است
جز سکوت فاطمیِّ تو که کرده عاجزش
ذکر یا علی علی برای او مُحرّک است
احساس می کردم که درخاک خراسانم
در مِلک طِلق اهل بیتم توی ایرانم
روی لبم هم ذکر یا موسی بن جعفر بود
هم یا جواد العشق بود و هم رضا جانم
غم آمده ست رفیقی رسیده پیش رفیقی
چه با مرام طبیبی عجب رفیق شفیقی
سیاه چال هم از او تو را دمی نگرفته
صعود کرده به پایین هلا چه طیِّ طریقی
نثار روح چنان کوه عمه ی سادات
در ابتدای غزل فاتحه مع الصلوات
برای اینکه شود جاودانه در تاریخ
گذاشت در وسط کربلا دو تا مرآت
از آستین چو دست دعا درمی آورد
صد جور راهکار شفا درمی آورد
بر روی منبری که علی حرف می زند
عالم به جای حرف صدا درمی آورد
به دور انداختم تا عقل دور اندیش را اینجا
گرفت از قلب من خاک نجف تشویش را اینجا
به خوشبختی شود معروف بین خلق در محشر
به بدبختی کسی که می رساند خویش را اینجا
به احترام علی صبح، آفتاب شکفت
شب از نگاه علی بود ماهتاب شکفت
برای دیدن او غنچه ی گل سر راه
خلاف رشد طبیعیش با شتاب شکفت