دلشوره ای افتاده در جانم برادر
غمگینم وسر در گریبانم برادر
حس بدیدارم, عجب دشت عجیبی ست
مبهوت سِحر این بیابانم برادر
دلشوره ای افتاده در جانم برادر
غمگینم وسر در گریبانم برادر
حس بدیدارم, عجب دشت عجیبی ست
مبهوت سِحر این بیابانم برادر
کاروان بهشتیان آمد
کربلامیهمان نوازی کن
متبرک شدی به عطر حسین
برترین خاک, سرفرازی کن
از حالِ زار نامه برت حرف می زنند
از این سفیر دربه درت حرف می زنند
در مسجدی که عطرعلی می وزد از آن
از بی نمازی پدرت حرف می زنند
خـــاطراتش قشــنگ و زیبا بود
عطر سیب واقاقیا می داد
روزهای خوشش دگرگون شد
گـــذرش تــا بـه کـــربلا افتــاد
آموزگار مبحث جغرافیای دین
استاد فقه و خارج دانش سرای دین
دار و ندار زندگی ات را تو ریختی
تا آخرین دقایق عمرت به پای دین
فضای شهرمدینه دوباره روحانی است
نماز پنجره هایش چقدر عرفانی است
مگر چه عید بزرگی رسیده که امشب
در آسمان و فلک جشن نور افشانی است
باز هم غیرت کبوترها
تشنه ی آب و عاطفه هستی
از نگاهت فرات می ریزد
از صدای ِ گرفته ات پیداست
تکان گریه ی سختی به شانه ها دادی
بهانه دست جگرهای چشم ما دادی
اجازه داد نگاهت که عاشقت باشم
جواز نوکری امشب مرا دادی
بی کلاف آمدم سربازار
قیمتِ عشق رایگان شده است
!بد قیافه ترین کلاغ جهان
عاشق چشم هایتان شده است
روز ولادت تو غزل آفریده شد
مفعول و فاعلات و فعل آفریده شد
پلکی زدی و معجزه ای را رقم زدی
از برق چشمهات زحل آفریده شد
محملت با وقار می آمد
سبزترازبهار می آمد
وه! عجب خوش خرام می آمد
با شکوه تمام می آمد
نه رواقی,نه گنبدی,حتی
!سنگ قبری سرمزار تو نیست
غیرمُشتی کبوتر خسته
خادمی,زائری,کنار تو نیست