شعر وروديه كربلا

کاروان بهشتیان

کاروان بهشتیان

کاروان بهشتیان آمد

کربلامیهمان نوازی کن

متبرک شدی به عطر حسین

برترین خاک, سرفرازی کن

 

کربلا,دجله را خبر کن زود

قافله باشتاب آمده است

تکه ای ابر سایبان بفرست

شیرخواررباب آمده است

 !یاد تیغ و ترنج افتادی

به تو حق می دهم که حیرانی

قدوبالایِ دیدنی دارد

علی اکبراست, می دانی !؟

بوی شهرمدینه را حس کن

این دوآیینه ی سخا هستند

!مثل من بغض کرده ای , آری

یادگاران مجتبی هستند

 مثل پروانه گرد ارباب اند

نور چشمانِ زینب کبری

داغ فرزندکربلا سخت است

رحم کن جان ِ زینب کبری

 .از فرات خودت بگو قدری

ساقی این خیام عباس است

آب سردی به مشک او برسان

او به قولی که داده حساس است

 کربلا ,زینب است این بانو

عزتش رامگر نمی بیینی؟

هی نگودشت از چه می لرزد؟

هیبتش رامگر نمی بینی ؟

 داغدارقبیله آمده است

اشک و خوندارد او به دیده هنوز

کربلا زودسربه زیر انداز

سایه اش را کسی ندیده هنوز

راستی این سه ساله ی شیرین

میوه ی قلب حضرت آقاست

!چادرش را اگر کسی نبرد

پرچم انقلاب عاشوراست

 چیست آن چاله ی عمیق آنجا ؟

دلم آشوب شد, منای حسین

خارهای تودردسر ساز است

نونهال اند بچه های حسین

 گریه های علی که یادت هست

جنگ صفین ماجرا رو شد
صحبت ازتشنگی وسط آمد

حرف تیغ و گلو و گیسو شد

 کاش این چاله را نمی دیدم

بیشتر میخورد که گودال است

پی ِ گنجی عظیم کنده شده

عشق کوفی,طلا و خلخال است

 کاش این چاله را نمی دیدم

دل من شورمی زند انگار

کمی آهسته؛ این صدا ازچیست؟

دشنه ای زور می زند انگار

  وحید قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا