کربلا

مفتح الابواب

ما شیعه زاده ایم و هوادار حیدریم

تا آخرین نفَس همگی یار حیدریم

عمّاریاسر, اَصبغ و سلمان و مالکیم

حُجر وکمیل و میثم تمّار حیدریم

روز ازل حسینیه شد سینه هایمان

روز الست, روز ازل, لحظه های عشق

روزی که آفریده شد عالم برای عشق

روزی که آفرینش گیتی تمام شد

آغاز شد به دست خدا ماجرای عشق

باز از عرش غزل های مرا آوردند

باز از عرش غزل های مرا آوردند

شیشه ناب عسلهای مرا آوردند

باز آغوش در آغوش دلم را بردند

طعم شیرین بغل های مرا آوردند

گروه خونی ما…

ما سمت هر بنی بشری ول نمیشویم

یا مثل قبله ها کج و مایل نمیشویم

ما شیعیان ز روز ازل قول داده ایم

اصلن بدون تربت تو گل نمیشویم

حرف دل

امیری حسین و نعم الامیر

به دام شما گشته ام من اسیر

اسیر تو و خواهرتم حسین

بمیرم اگر که بگویی بمیر

روضه هایی عجیب می خواند

روضه هایی عجیب می خواند

از شب و روز کربلای حسین

با خجالت به زینبش می گفت:

پسرانم همه فدای حسین

 

هوای دیدن شش گوشه

ایندیده ای که اشک, روان گشته از برش

دارد هوای دیدن شش گوشه در سرش

گر یار کند نظری بر غم دلم

من هم کنم نثار, جان در برابرش

شبیه کبوتر

آهی ز جنس آه پیمبر کشید و بعد

بر طاق عرش سوره کوثر کشید و بعد

در هیئتی که حضرت زهرا حضور داشت

با اشک یک بهشت کشید و بعد

مدح ارباب

 هر شاعری  که  مدح و ثنایت شروع کرد

اول زعشق کرب و بلایت شروع کرد

روز ازل گریه برای تو را نخست

زینب خدای عشق و وفایت  شروع کرد

دکمه بازگشت به بالا