شعر ولادت حضرت عباس (ع)

ابوالقربه

دوتا بازو به دنیا آمده نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم پیغامش اباالفضل است

به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته ضامن وامش اباالفضل است

جوانمرد

مشک تو اقیانوس را سیراب خواهد کرد
هُرم نفس هایت زمین را آب خواهد کرد

دریا برای دیدنت آغوش وا کرده ست
دیوانه ات، مرز جنون را جا به جا کرده ست

سقای حرم

کوه می سازد نگاهِ دلنشینت کاه را
یوسفِ گمگشته کرده با تو پیدا راه را
عشق در ذاتِ تو معنا می کند الله را
ماهِ هفتادو دو تن! شرمنده کردی ماه را

پیک مشتاقان

باز هم ساحل شدیم,دل بر دل دریا زدیم
خیمه ی دل را کنار خانه ی لیلا زدیم
ما ز دست حضرت ساقی کمی صهبا زدیم
طعنه ای با نام او بر سینه ی سینا زدیم

نگاهی

 
 گریه کردم مُطَهّرم کردند
پاکْ مانند ساغرم کردند
اسم تو آمد و دلم پَر زد
به گمانم کبوترم کردند

ربّ عشق

نگذشت هر که وقت سخن راحت از ادب
بی شک گرفت صُحـبت او برکـت از ادب
باید کُنند اهل ادب , صحبت از ادب
تا واژه واژه , جـان بِبَـرد لذّت از ادب

دست

 

دل به دستِ تو سپردم ای «امانت‌دار , دست»
باز , آئینه ! بکِش بر این همه زَنگار , دست

آه , می‌خواهی اگر از ریشه نابودم کنی …
پا بکش از خانه‌ی دل ؛ از سرم بردار , دست

کاشف الکرب

شکر حق دستان ما از دامنت کوتاه نیست
گر چه ما را تا مقامت قدر پلکی راه نیست

هر که سجده می کند با بردن نامت یقین
اهل توحید است ای یکتا ترین گمراه نیست

ای مه‌جبین

دارم به لب همچون رطب نام تو را ای مه‌جبین
بس‌که ادب میر عرب داری تو از ام‌البنین

امشب رسیدم محضرت شاید تو را پیدا کنم
شاید کمی اذنم دهی با تو کمی نجوا کنم

سلطان عشّاق

خورشید هم امشب به این درگاه می آید
زیرا خبر پیچیده هر جا , ماه می آید

امشب خیال حضرت ارباب آسوده ست
دارد کفـــیل زینبـش از راه می آید

خیل گدا

آسمان شد آفتابی! عید آورده خدا
انبیا غرق شعف! لرزید پشتِ اشقیا
آمد و شد پنجمین آیینه ی آلِ کسا
نام او را با طلا حک کرد موسی بر عصا

عشق ابالفضل

عشق زیباست خداونداز آن زیباتر
عرش بالا ست ولی بنده از آن بالاتر
هرکسی سائل درگاه خداوند شود
میشود بین خلائق به خدا آقا تر

دکمه بازگشت به بالا