شعر ولادت امام زمان (عج)

شعر ولادت حضرت امام زمان (عج)

الا طراوت سر سبز بوستان دلم
شکوه بی مثل اوج آسمان دلم

قلم به دست من امشب عجیب میلرزد
و بند آمده پیش شما زبان دلم

شعر میلاد حضرت صاحب الزمان (عج)

این من و این حالِ پریشانی ام
عابرِ این کوچه یِ بارانی ام

موجم و بر صخره سَری میزنم
من زِ تو لبریزم و طوفانی ام

شعر ولادت امام زمان (عج)

بیشتر از بیشتر از بیشتر
مى شود از عشق دلم ریشتر

من که اویسم ز قَرَن آمدم
وقت ندارم به خدا بیشتر

نشسته است به آیینه أم غبار گناه

نشسته است به آیینه أم غبار گناه
نمانده برسر دوشم به غیر بار گناه

قرار بود که با تو قرار بگذارد
کشید نفس دلم را سر قرار گناه

برای امدنت ای نگار می گریم

برای امدنت ای نگار می گریم
نشسته ام به ره و بی قرار می گریم
شنیده ام که جمعه ز کعبه می ایی
بسوی قبله ی پراز انتظار میگریم

صبح شد

صبح شد آفتاب پهن شده

آب روی تراب پهن شده

برکهء مستجاب پهن شده

سفره ای از شراب پهن شده

پیش از شروع خلقت

پیش از شروع خلقت, قبل از وجود آدم

 وقتی نبود حوا, وقتی نبود آدم

تاریک بود و خاموش, حق مانده بود با حق

 در هیچ محض, تنها, در آن سکوت مطلق

شب بیکرانه

هوای قلب من امشب بهانه ای دارد

نوای سینه ام امشب ترانه ای دارد

زمین٬ زبان خودش را به مدح وا کرده

که حرف های طبیعت نشانه ای دارد

یوسف ترین قمر

امشب بهانه ها همگی جور می شود

حتی پیاله کاسه ای از نور می شود

وقتی نگاه یار قدم رنجه می کند

چشم تمام صاعقه ها کور می شود

سرگشته ام بیایی و پیدا کنی مرا

بارانگرفت و خاطره ها را مرور کرد

طوفانوزید و از پس نامت عبور کرد

ساعت هزارو چهارصد و چند سال سخت

دراشتیاقتان نفسی جفت و جور کرد

زخم کهنه ی چشم انتظاری

دمی که سیر وجودم الی السما می شد

تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد

گمان کنم خبر از یار می رسد امشب

که باب فیض الهی به سینه وا می شد

ما را که ذکر خالص

ما را که ذکرخالص الله اکبر است

در جانمانخداست که از هرچه بهتر است

او آفریدنعمت قرآن و وحی را

آن باده ایکه با می عترت مقدر است

دکمه بازگشت به بالا