ای انیسِ قدیمی دلها
آفتابِ بلندِ ناپیدا
تا خدا می بَرَد دلِ ما را
پَرِ سجاده هایِ سبزِ شما
ای انیسِ قدیمی دلها
آفتابِ بلندِ ناپیدا
تا خدا می بَرَد دلِ ما را
پَرِ سجاده هایِ سبزِ شما
عشق گاهی میان شب بو هاست
گاه در سینه ی پرستو هاست
عشق گاهی کنار برکه ی آب
عشق گاهی نوازش قو هاست
روزمیلادتان چه روزی بود
در مدینه هوا بهاری بود
برق می زد نگاهتان ازعشق
وقت یک عکس یادگاری بود
بنا نیست امروز افسرده باشیم
پس از چند شب باز پژمرده باشیم
مگر می شود نور را دیده باشیم؟
ولی دل به خورشید نسپرده باشیم
ما را نوشته اند خمار نگارها
سوزانده اند بین شرار نگارها
عشاق یار میثم تمّار میشوند
خود را کشانده اند به دار نگارها
امشب قشنگترین شب لیلایی خداست
جشن تولد گل زهرایی خداست
باشدسرشت او ز تجلای نور حق
زیباترین تجسم زیبایی خداست
اهـلزهـدی و اهـل عرفانی
سیـد السـاجدیـن سبحانی
توامـامـی ز بعد بـابـایـت
روح کـل نمـاز و قـرآنی
سلام عطر خوش دلپذیر سجاده
سلام دلبر سجده , امیر سجاده
سلام سفره پر نعمت دعا خوانی
سلام سفره مهمان پذیر سجاده
پنجم ماه ناب شعبان است
شور و شادی به سینه مهمان است
آسمان غرق نور ایمان است
فـُلک ومُلک و مَلک غزلخوان است
فال دعای سینه ی ما شاد آمده
سجّاده وا کنید که سجّاد آمده
سجّاده وا کنید و سر سفره ی نیاز
پرهای مرغ درد دل خود کنید باز
نور حق می دمد از مشرق سجادهی تو
چه شکوهی ست در این زندگی ساده تو
می رود از نظرش جنت و ملک و ملکوت
آنکه از روز نخستین شده دلدادهیتو