شعر ولادت حضرت زينب (س)

عصمت الله

می‌نویسم که والضُحیٰ زینب
عصمت اللهِ کبریا زینب
جمعِ اَسماء و اِسمها زینب
ربنا بعدِ ربنا زینب

عشقِ خدا

خورشیدِ عرش و أرض و‌ سما آفریده شد
عشقِ خدا و شیرِخدا آفریده شد

اسطورهٔ نجابت و دردانهٔ وقار
محبوبهٔ تمام-نما آفریده شد

تکبیره الاحرام

از آن روزی که این زیبنده زینب نام می گیرد
فقط از چشم هایِ یک نفر الهام می گیرد

محمّد نه علی نه فاطمه نه مجتبی هم نه
فقط پروانه در آغوشِ گُل آرام می گیرد

سَنَ قربان زینب

بنویسید خداوند و پس از آن زینب
بنویسید علی در دلِ میدان : زینب
بنویسید که زهراست در ایمان زینب
بنویسید حسن بعد حسن جان زینب

بهار

لطفِ پروردگار را خواهم
یک نسیم از بهار را خواهم
خلوتی در کنار را خواهم
دوری از روزگار را خواهم

حضرت باوقار

کار هر عابدی که عرفان نیست
هر زمانی که وقت باران نیست
مست باده شدن که آسان نیست
می وپیمانه ها فراوان نیست

دختر مهتاب رخ عشق

 

زیبایی دریاست در اعماق نگاهش
این دختر آرام و صبوری که رسیده
از شوق , علی سفره به اندازه یک شهر
انداخت , به شکرانه ی نوری که رسیده

دردانه حیدر

از “غلام”خانه اش “مولا” اگر یادی کند
از محالات است “بنده” میل آزادی کند
از “خرابات” است چیزی به رعیت میدهند
حیف از آن که مستمندی قصد “آبادی” کند

باید بنویسم زینب

جرم من را ننویسید که ساغر زده ام
بنویسید که امشب دو برابر زده ام
مست بودم که چنین باده مکرر زده ام
گرچه یک بار فقط میکده را در زده ام

عقیله می رسد دیگر

درخت معرفت داده ثمر حیدر, ثمر زهرا
در ایجاد جهان دارد اثر حیدر, اثر زهرا
دلیل آفرینش هست اگر حیدر, اگر زهرا
ندا آمد در این خانه : خبر حیدر! خبر زهرا!

حافظِ مذهب

به عرش…مَجمر و اسپند , از زمین ببرید
به خاک , سجده ی شکرانه از جبین ببرید
به کافران و مجوسان , خبر ز دین ببرید
خبر به محضرِ ارباب , اینچنین ببرید:

شعر ولادت حضرت زینب س

رفت خورشید با قمر برگشت
خنده روی لب پدر برگشت

شهر را جور دیگری می دید
هر که آن روز از سفر برگشت

دکمه بازگشت به بالا