شعر ولادت امام كاظم (ع)

غزل ولادت امام موسی کاظم

دلگیر شد دریا،تلاطم می کند گاهی

“اشکم” مرا رسوای مردم می کند گاهی

بیچاره “چشمانم” تمام عمر را لال است
نامت که می آید تَکَلُّم می کند گاهی

سفره دار

من که جلد بام شاه مشهدم
دست بر دامان پر مهرش زدم
نان خوبان‌ میخورم گرچه بدم
(مَن اَراد الله) خواندم آمدم

محبت موسی بن جعفر

آنجا که عاشقی است همیشه فضای ماست
درمرغزار دربه دری ردپای ماست
وقتی که نان سفره ما از محبت است
صد ها هزار حاتم طائی گدای ماست

لطف باب الحوائج

هر کس که می خواهد ببیند لطف حیدر را
باید بگیرد دامنِ موسیَ ابنِ جعفر را

باب الحوائج شد که درمانده نَمانیم و…
باب الحوائج شد بگیرد دستِ نوکر را

قانون عشق

شکـر خدا که نوکـر اولاد حیدرم
از خادمان خانه یِ موسی ابن جعفرم

بی هیچ منّـتی به گدا نان رسانده ای
مسکین بمانم از همه با آبرو تَـرم

صالح ترین عبد خدا

صالح ترین عبد خدا موسی بن جعفر
حق است هرکس هست با موسی بن جعفر
ما بنده و آقای ما موسی بن جعفر
محتاج‌ها گویند یا موسی بن جعفر

دکمه بازگشت به بالا