مـشکـل گـشـای عـالـمــی بـر هــر حوائج بــاب
ای نـــــام تــو آرامــش هـر سـیـنـهی بـیتـــاب
هر آنچه در خوبان عالم هسـت هم در توسـت
فــرزنــــد زهــــــــرا ای تـــمــــام مـعـنـی آداب
مـشکـل گـشـای عـالـمــی بـر هــر حوائج بــاب
ای نـــــام تــو آرامــش هـر سـیـنـهی بـیتـــاب
هر آنچه در خوبان عالم هسـت هم در توسـت
فــرزنــــد زهــــــــرا ای تـــمــــام مـعـنـی آداب
گفتند که در جاه و جلالت جبروت است
دیدیم که در ماهِ جمالت ملکوت است
سوگند که در باغِ بهشتی که نباشی
آدم همهی عمر به دنبال هبوط است
دفترِ شعر دلم باز منور شده است
پَر درآورده قلم مثل کبوتر شده است
دل به دریا زدم از شوق به پرواز پُرم
آسمانم شدی و بال به تو می سپرم
با عطر بهشت شستشو می گردد
دری ست گران که کو به کو می گردد
تا نور برای تابش خود گیرد
خورشید به دور چشم او می گردد
امشب نوید مرغ حق آید به گوشم
امشب کشیده پر ز دامن عقل و هوشم
امشب دخیل خوان پیر می فروکشم
امشب شراب ناب دارم در خروشم
روز ازل وقتی که صیاد آفریدند
ما را میان دام، آزاد آفریدند
ما خانههای در مسیرِ سیلِ اشکیم
ویرانه را در «گریهآباد» آفریدند
ای علـی اوّل از آل علـی
وارث اِکرام و اِجلال علی
پیشتاز و پیشوای اهل دین
مظهر توحید فخرُ العارفین
قطره ام با رود تا آغوش دریا میروم
ذرِّهام تا دامن خورشید بالا میروم
تشنهام تا التماس مشک سقا میروم
باز تا میخانه مستان مولا میروم
ماییم مست جام تو یا زین العابدین
خانه خراب نام تو یا زین العابدین
هستیم مرغ بام تو یا زین العابدین
مست علی الدوام تو یا زین العابدین
صبحگاهی در حریم بوتراب
مانده بودم با سوالی بی جواب
رو به ایوان گفتمش _ قرآن به دست _
یاعلی! میزان تویی یا این کتاب؟
موجیم تا به سینهی ما جز و مد که هست
ما عاشقیم ، عشق نفس میزند که هست
آری خدا ندیدهام اما مقابلم
آیینهای برای خدای اَحد که هست
“اشک” از “دیده” سر درآورده
چشم من شعر تر درآورده
از مضامین پدر درآورده
یا کریمی که پر درآورده