شعر ولادت اهل بيت (ع)

قبله ی عشق

از درد نگوئید که درمان آمد

سردار سپاهیان قرآن آمد

بیهوده در خانه ی بیگانه نزن

با ما سخن از شمعیُّ و پروانه نزن

از جنس طلا

جنس نفسها چون طلا ناب است امشب

در عرش نام یار ما قاب است امشب

شکرانه ذکر مُهر و محراب است امشب

خیره بر این گهواره مهتاب است امشب

قصِّه ی سیب

ببین جنون تماشاییِّ دل ما را

تلاطم کرم موجهای دریا را

فلک به حال دلم غبطه می خورد امشب

وَ باز کرده لبم با ترنُّم یا رب

تندیس دلربائی

پای قلم دوباره رسیده سر قرار

ای آسمان به دفتر شعرم غزل ببار

تندیس دلربائی و ای منتهای عشق

لطفی کن و به خانه ی چشمم قدم گذار

جلوه ی ذات

برسانند اگر تربت دلداران را

در می آرند ز هر دلهره بیماران را

همه سرمایه ی یک اهل کرامت کرم است

احتیاجی به دِرَم نیست , کرم داران را

گر چه از عشق

گرچه از عشق فقط لطمه زدن را بلدیم

گرچه چندی است که بی روح تر از هر جسدیم

گرچه در خوب ترین حالت مان نیز بدیم

جزدر خانه ی ارباب دری را نزدیم

شوق عبادت

نور حق می دمد از مشرق سجاده‌ی تو

چه شکوهی ست در این زندگی ساده تو 

می رود از نظرش جنت و ملک و ملکوت

آنکه از روز نخستین شده دلداده‌یتو 

در اعتکاف گیسوی تو

تاآبشار زلف تو را شب نوشته اند

ما رااسیر خال روی لب نوشته اند 

دراعتکاف گیسوی تو سالهای سال

مشغولذکر و سجده و یا رب نوشته اند 

ولایت شیر خدا

با ذکر یاد و نام علی مست میشوم

هر لحظه با کلام علی مست میشوم

 دانه ز دست هر کس و ناکس نمیخورم

چون که به روی بام علی مست میشوم

قبله ی مردم

 

درساعتی شگفت, مکعّب شکست و بعد

مردیبه جای قبله ی مردم نشست و بعد

 

رکعـتشـدو نمـاز شدو حمـد و سوره شد

آمـدطلسم مسجـدیـان را شکــست و بعد

قاری قرآن کعبه

 

آنروز آسمان به کَفَش خُم گرفته بود

دریای عشق , شور تلاطم گرفته بود

از شوق رب الارض و تماشای چهره اش

آدم سراغ خوشه ی گندم گرفته بود

به لبخند رضا

 

مینویسمسر خط نام خداوند رضا

شعر امروزبپرداز به لبخند رضا

آنکه باآمدنش آمده محشر چه کسی ست؟

از تو درآل نبی با برکت تر چه کسی ست؟

دکمه بازگشت به بالا