ای نخست همیشگی یکتا
آفتاب قدیمی دنیا
سیب سرخ بهشت پیغمبر
یک سبد یاس بر جمال شما
بازی ما پیداو ناپیداس برخیز
این بازی پستهمین دنیاس برخیز
دیگرتوانمتاق شد اتش گرفتم
چشمان خودواکن علی اینجاس برخیز
صدای نم نم بارون,داره باز می ده بشارت
می گه بردارید دلا رو,تا با هم بریم بریم زیارت
غوغائیه تو مدینه, میاد عطروبوی کوثر
گل بارونه آسمونا,فاطمه(س) باز شده مادر
راهی نشانمان بده حالا که آمدیم
عشقی به جانمان بده حالا که آمدیم
تا آمدیم لکنتمان بیشتر شده
حالا زبانمان بده حالا که آمدیم
در زمین و آسمان ها بی نظیری عمه جان
زیر پایت کهکشان راه شیری عمه جان
حوریه , إنسیه , راضیه , زکیه , طاهره
عصمت اللهی وبا حق هم مسیری عمه جان
خوبان روزگار مسلمان زینبند
دیوانه حسین و پریشان زینبند
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
حتما کنیز و پیر غلامان زینبند
با خبر کرد نسیمی همه ی دنیا را
متلاطم شده دیدند دل دریا را
گل سرخی که می از قطره ی شبنم می زد
مست می کرد ز بوی نفسش صحرا را
بر سینه ام هنوز چو خنجرنشسته است
آن داغ سرخ , داغ صنوبر نشسته است
یک غم , دو غم که نیست در این سینه ی غریب
صدها هزار ماتم دیگر نشسته است
وقتی که تو را عرش معظم آورد
یک فاطمه زهرای مجسم آورد
قنداق تو را که آسمان می بوسید
جبریل به گریه های نم نم آورد
نسیم؛ پرده ی گهواره را تکان می داد
برای عرض ارادت خودی نشان می داد
ستاره های درخشان خوشه ی پروین
کنار پنجره مبهوت کودکی شیرین