قلم میزنم در ثنایت حسن
به امید لطف و عطایت حسن
چه فخری بِه از این که از کودکی
غلامی نمودم برایت حسن
قلم میزنم در ثنایت حسن
به امید لطف و عطایت حسن
چه فخری بِه از این که از کودکی
غلامی نمودم برایت حسن
خاکی شده ست بال و پرِ یاکریـــم ها
چون بوده اند زائرِ صحـــنِ کریـــم ها
مولایِ بی حرم حَسن و بی کفن حسین
فرقــی نمی کند غـــمِ این یاکریـــم ها
رمضان سفره احسان خودش را انداخت
سفره را با قدم یوسف زهرا انداخت
تازه از نیمه ماه است سرآغاز کرم
پس حسن سفره اکرام به هر جا انداخت
خدا را شکر که در سینه ام شوری دگر آمد
ز سمت خانه خورشیدها نوری دگر آمد
بگو موسی ببیند جلوه طوری دگر آمد
دهید این مژده را امشب به هر حوری ، دگر آمد
یک جلوه کرد نور منور درست شد
نورش تلالو کرد ، که گوهر درست شد
از گرد و خاک مقدم او زر درست شد
بهر ثناش این همه منبر درست شد
مینویسیم که دلدار بخواند ما را
کاشکی نامهرسانی برساند ما را
چه بگوییم که اعدام صدا آزاد است
مینویسیم، قلم منتقم فریاد است
غیر از تو را زبان من املا نمی کند
جزگفتن از تو را قلم انشا نمی کند
شاعر تو را نوشته و حاشا نمی کند
جز در سرودن از تو زبان وا نمی کند
آمدند از بهشت بدرقه اش
مادر آفتاب می آمد
مادر آفتاب مابینِ
هاله ای از حجاب می آمد
اول به محضرِ تو ، سلام عرض میکنم
از واژه های علمِ علی قرض میکنم
خود را گدای کوی شما فرض میکنم
آنگه ردیف و قافیه را نقض میکنم
سایه ات هست تا به روی زمین
ای امید جهان چه بهتر از این
قدمِ تو محول الاحوال…
نفسِ تو نسیم فروردین
باز هم عرض ادب ذکر الفبای قلم
میدود شور محبت به سراپای قلم
ای خوشا حس من و وسعت رویای قلم
مینشیند غزلی تازه به لبهای قلم
تو آمدی بهار شد , من از بهار عاشقم
دلم چه بی قرار شد , چه بی قرار عاشقم
مرا به دار هم کشی , دست ز تو نمیکشم
به خنده ام نگاه کن , به روی دار عاشقم