مظهر رحمت خدا سلطان
هشتمین نور انما سلطان
سفره ات پهن هرکجا سلطان
السلام علیک یا سلطان
شعر ولادت اهل بيت (ع)
دور از تو نیستم که دلم در هوای توست
قلبم به زیر تابش گنبد طلای توست
تنها غذای حضرتی ات نه رئوف من
در سفره ام هر آنچه که دارم غذای توست
قلم و دفتر و کمی احساس
دمِ درب ورودی حرمَت
سر به دیوار ، دیده ام پر اشک
ای به قربان سفره ی کرَمَت
امشب مدینه جنّت الاعلای عشق است
طوفانِ رحمت خورده بر دریای عشق است
در خانه ی موسی ابن جعفر غصّه ای نیست
چون که شب میلاد یک آقای عشق است
خوشا ما که همسایه جنتیم
به خان کریمش همه دعوتیم
گدای رضاییم و در عزتیم
به دست کریمش چه خوش عادتیم
رضا پادشاه است و ما رعیتیم
امشب قرار ، یار دل بی قرار شد
یعنی که باب میل همه ، روزگار شد
نور ِدو چشم ِحضرت ِ باب الحوائجی
واکرد چشم و خاک ، خزانش بهار شد
تـا گدایان مُلکِ سُلطـانیم
فقر را عار خود نمیدانیم
خاک درگاه یا غلامِ سیاه
“هرچه مارا لقب دهند آنیم”
خو گرفتیم به هجران و گرفتاری خویش
بیقراریم و دچاریم به ناچاری خویش
طلب ما ز کریمان سرِ جایِ خودش است
ما فراموش نکردیم بدهکاری خویش
عاشقی..،نقطه ی پایانی درماندگی است
عاطفه..،مزّه ی شیرینیِ سرزندگی است
عشق..،در مکتبِ توحیدی ما،بندگی است
فِیضِ دارندگی اصلاً به برازندگی است
شوق نماز شکر پدرها چه محشر است
وقتی خبر رسیده که نوزاد دختر است
دختر چه دختریست کریمه مطهر است
در یک کلام مظهر الله اکبر است.
از امشب با دلم من راهی قم میشوم
در حرم در خیل زائرهای او گم میشوم
لحظهای هم پیش کفترها چو گندم میشوم
بین سیل جمعیت غرق تلاطم میشوم
مِی اگر از قم بجوشد شور شاعر بیشتر
دلم پر میکشد تا شهر قم با شوق بی پایان
سلام ای دختر باب الحوائج! کوثرِ ایران
سلام ای آنکه اهل دل شبانه روز می گردند
شبیه کهکشان دور سرت؛ دلداده و حیران