ای آنکه ناموسِ خدا هستی
پردهنشین عرش، نام توست
جایی که عقلِ ما نخواهد رفت
بالاتر از آنجا مقام توست
شعر ولادت اهل بيت (ع)
از آن روزی که این زیبنده زینب نام می گیرد
فقط از چشـــم هایِ یک نفر الهــام می گیرد
به لبخندِ برادر می سِپارد اشــک هایش را
فقط پروانه در آغـوشِ گُــل آرام می گیرد
شمشیر تیز خطبه ی تو در نیام صبر
شیری ست که تکیه زده بر کنام صبر
نام بلند توست که در اوج اقتدار
افراشته ست پرچم خود را به بام صبر
تا ابد در اختیارت ذوالفقارِ مرتضی(ع)
هست نام مستعارت ذوالفقارِ مرتضی(ع)
لحن تو کوبنده، نافذ، کاری و بی واهمه…
میشوی با این عبارت؛ ذوالفقارِ مرتضی(ع)
خانه ی فاطمه امروز تماشا دارد
تحفه ای از طرف عالم بالا دارد
سجده ی شکر علی دارد و این…جا دارد
پس از این خون خدا زینب کبرا دارد
امشب که کار و بار گدایان گرفته است
بوی بهشت عالم امکان گرفته است
حاجات ما روا شده باران گرفته است
عالم تمام ، ذکر حسن جان گرفته است
آسمان در طلوع یک خورشید
می کند روزهای خود تمدید
این چه نوریست در افق پیدا
این چه نوریست نور عشق و امید
کم گفتن از مقام کریمان درست نیست
غافل شدن زحرمت آنان درست نیست
وقتی که سقف روی سر ما کشیده اند
ماندن به زیر بارش باران درست نیست
از سیره ات پیداست فرزندِ علی باشی
زندان به زندان بند در بندِ علــی باشی
جز زهر آبِ خوش نخواهی خورد در زندان
وقتی حســن باشی و فرزندِ علــی باشی
ای جلوه گاه نور سلام ای امام من
زیبا جواب میدهی آقا سلام من
کی میشود بمن تو بگویی؛ غلام من
من دلخوشم که هست به وصفت کلام من
حُسن تو سِرِّ عاشقی را برملا کرد
بر طرّه ی زلف کمندت اقتدا کرد
شکر آن خدا را که ز لطف بی مثالش
روز ازل با تو دلم را آشنا کرد
مسیر شهر مدینه ستاره باران بود
و کوچه کوچهی این راه، ریسه بندان بود
مُقَّربان الهی به صف شده بودند
هوای مستی و عاشق شدن نمایان بود