سلامٌ علی سید المقتدی
علی ابن موسی الرضا المرتضی
شهنشاه ملک سیادت کز او
شده نور حق در جهان برملا
سلامٌ علی سید المقتدی
علی ابن موسی الرضا المرتضی
شهنشاه ملک سیادت کز او
شده نور حق در جهان برملا
قسم به دیدهی یعقوب و بوی پیرهنی
قسم به شوق اویس و به جذبهای یمنی
قسم به برقِ دو چشمی حسینی و حسنی
“قسم به وعدهی شیرینِ مَن یَمُت یَرَنی
زیر ایوان طلا چشم ترم مخصوص ِ توست
جَلدِ خود کردی مرا! بال و پرم مخصوص ِ توست
ضامن آهو شدی! پشتم به عشقت گرم شد
آبروداریِ روزِ محشرم مخصوص توست
سلام حضرت والا سلام حضرت سلطان
سلام رحمت پروردگار حضرت باران
قسم به نان تنوری خانه ات که همیشه
به دستهای گدا داده است دست شما نان
زنگ نقاره ی تو باز پریشان شده است
یک مسیحی وسط صحن مسلمان شده است
خلق در فکر طوافند بگو سرش چیست
دور تا دور حریمت پر میدان شده است!
هَرکس دهان به مدحِ شُما باز می کند
عیسی مسیح می شود، اِعجاز می کند
یک بار زائری که به مهمانی اَت رسید
هنگامِ رفتَنَش به جَنان ناز می کند
شبیه شب زده هایم که در حرم آقا
مسیرشان به تو افتاده ذوالکرم ، آقا
شبی که گم شده بودم در آینه کاری
نمی رود بخدا هرگز از سرم آقا
لبریز عشق و باورم در مشهد تو
ازخانه ام راحت ترم در مشهد تو
مثل کبوترهای جلد آسمانت
قدری به دنبال پرم در مشهد تو
گرچه سنگ از همه بسیار در آنجا خورده
نام مجنون به سر کوچه لیلا خورده
عاشق از سرزنش مردم این کوچه مرنج
قیمتى تر شده قالیچه اگر پا خورده
امشب به روی مأذنه نقاره میزنم
چشمه شدم برای تو فوّاره میزنم
تا صبح ، مِی به عشق تو همواره میزنم
طرحی برای این دل آواره میزنم
هوای وَصل به سَر دارم و رسیدن ها
هوای پِلک به سَنگِ حرم کشیدن ها
هوای ماندنِ شَبها به صَحن های بهشت
هوای تا به سَحَرها ستاره دیدن ها
سائل شدن پیش شما خیلی می ارزد
در این حرم دست دعا خیلی می ارزد
از هیبت سلطانی ات لالم دوباره
این گریه های بیصدا خیلی می ارزد