شعر ولادت اهل بيت (ع)

ای درتن بی تاب زمین,قلب تپنده
درگوش زمان اسم تو دیوانه کننده

همنام یداللهی واعجاب برانگیز
در دست تو هر معجزه یک برگ برنده

سُلطان

به این دلیل که کـویش, گـداش بیشتر است
رضا مساحت صحن و سراش بیشتر است

شبانه روز می آیند عـرضِ حاجت ها
به آن دیار که سُلطان, عطاش بیشتر است

صحن رضا

شب بود و شور بود و سلامِ فرشته‌ها
از عرش تا به فرش , قیامِ فرشته‌ها
بارانِ شوق بود و امامِ فرشته‌ها
شب بود و گرمِ سجده تمامِ فرشته‌ها

ثامن‌الحجج

رخصت گرفت باد‌صبا از امام ما
تا که به محضرش برساند سلام ما

سائل سلام داد و کریمی علیک گفت
سلطان اشاره کرد نوشتند نام ما

آقای خراسان

دل سودا زده سامان نپذیرد هرگز
کافر چشم تو برهان نپذیرد هرگز
آنکه بیمار نگاهی شده هنگام سحر
منت مرهم و درمان نپذیرد هرگز

هیبت سلطانی ات

سائل شدن پیش شما خیلی می ارزد
در این حرم دست دعا خیلی می ارزد

از هیبت سلطانی ات لالم دوباره
این گریه های بیصدا خیلی می ارزد

نورِ کرامت

از گنبدش نورِ کرامت ها سرازیر است
خورشیدِ مشهد بر دِلِ عشّاق اکسیر است

وقتی که از یک عکس,شیری او پدید آورد
بالقوه آهو ی ضمانت کرده اش شیر است

ولیْ نعمتِ ما

دلمُرده ی مَحضیم به ما جان برسانید
مـا را به حَرمـخٰانه ی جانان برسانید

مائـیم و غم هجر و تمنّای وصـالـش
ایـن دلهُــره را زود به پـایـان برسانید

عرش خدا

باز درعرش خداولوله برپاشده است

دری از عرش به سمت دل ما واشده است

ازدحام است درِبیت امام هفتم

جن وانس وملک آنجاست چه غوغا شده است

حرم آفتاب

به روی بام حرم آفتاب زائر شد
غزل تجلی باران و ابر, شاعر شد
کسی که لب به ضریحش زده مفسر شد
و شیعه از حرم قم به خلق, صادر شد

کوثر

کوثر امشب بازهم جاری شده
موسم مستی و دلداری شده
کوثری دیگر روان شد از جنان
بوی عطرش رفته تا هفت آسمان

بانوی بهشتی

در آن شهری که بانوی بهشتی چون تو هم باشد
سزاوارست نام هر خیابانش “ارم” باشد

رسیدی تا نشان ما دهی آن قبر پنهان را
بنا این است در قم, فاطمه صاحب حرم باشد

دکمه بازگشت به بالا