شعر ولادت اهل بيت (ع)

به نام عشق

به نام عشق به نام خدا به نام حسن
به نام نامی مولا که شد امام حسن
شب ولادت او ماه مهمانی شد
خود خداست دَمِ در به احترام حسن

عطر کرامات

باز هم اهل ولا باده ی مستانه زدند
لب خود را به لب ساغر و پیمانه زدند
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

ای سبزترین آیه ی نور

صحن دل دیوانه ام از شور تو غوغاست

دیوانگی ام در دل و در چهره هویداست

من مستم و مستی من از عطر لطیفت

این مستی و مِی خوارگی از لطف تو آقاست

ساقی آمد ز ره

حرف دل باز زاشک قلمم جاری شد
ساقی آمد ز ره و موسم میخواری شد
همه بتها به سجود بت من افتادند
تاازآن چهره ناز پرده برداری شد

دست های کریم

دست های کریم تو فهماند
که سخاوت به مال و ثروت نیست
در تواریخ مثل تو هرگز
هیچ کس صاحب کرامت نیست

قامتت سرو

من که در کنج خرابات نشستم هرشب
تا بود حرف عسل وار تو مستم هرشب

عشق آموخته ام من ز اویس قرنی
که دلم را چو جبین تو شکستم هرشب

بوی گل مریم

باز از پنجره ی خانه ی ما
باد بوی گل مریم آورد
ابر از شوق وصالی دیگر
آبی از چشمه ی زمزم آورد

از همان اول عزیز قلب این دنیاشده
پیش این یوسف قدم هر صورتی رسواشده

سجده براین ماه پاره مستحبی واجب است
تا ببوسد هر که آمد بر قد او تا شده

جانم رقیه

وقتی که فراتر ز زمان است رقیه
از مَنظر من جان جهان است رقیه

مفهوم عزیزی و غریبی و شجاعت
در جزء نه در سطح کلان است رقیه

ای دلبر حسین

تا که خدا به بال ملک پر درست کرد
در آسمان عشق کبوتر درست کرد

با آیه های سوره ی زیبای قدر خود
قدری گریست, سوره ی کوثر درست کرد

جلوه

عرش از نورِ خدا غرقِ طَلاطُم شُده بود
بَسکه می‌ریخت گُل از عرش زمین گُم شده بود

باز هنگامه‌یِ یک جلوه تَبَسُم شده بود
وقتِ رقصیدنِ دل وقتِ ترنُم شده بود

تمثال تماشایی زهرا

گل های بهاری همه غبطه به تو دارند
در حسرت رویت همه گل های بهارند
آرامش رخساره ی تو رشک نسیم است
گل ها به جز از روی تو آرام ندارند

دکمه بازگشت به بالا