شعر ولادت اهل بيت (ع)

مردِ دعا

سویِ مجنون برسانید که لیلایی هست
ما شنیدیم در این شهر که آقایی هست
دورِ این خانه شلوغ است اگر جایی هست
دردمندیم و دلی خوش که مداوایی هست

زینت سجاده ها

باسجده هاش زینت سجاده ها شده است
سجاده اش ادامه ی عرش خدا شده است

مجموعه ی تمام ِ صفات ِ پیمبران
آئینه ی تمام نمای خدا شده است

نغمه ی عرشی

ای شکوه فراز های دعا
نغمه ی عرشی و صدای دعا
دست من را بگیر از عَرشَت
بنده بنواز‌, ای خدای دعا

پیک مشتاقان

باز هم ساحل شدیم,دل بر دل دریا زدیم
خیمه ی دل را کنار خانه ی لیلا زدیم
ما ز دست حضرت ساقی کمی صهبا زدیم
طعنه ای با نام او بر سینه ی سینا زدیم

نگاهی

 
 گریه کردم مُطَهّرم کردند
پاکْ مانند ساغرم کردند
اسم تو آمد و دلم پَر زد
به گمانم کبوترم کردند

ربّ عشق

نگذشت هر که وقت سخن راحت از ادب
بی شک گرفت صُحـبت او برکـت از ادب
باید کُنند اهل ادب , صحبت از ادب
تا واژه واژه , جـان بِبَـرد لذّت از ادب

دست

 

دل به دستِ تو سپردم ای «امانت‌دار , دست»
باز , آئینه ! بکِش بر این همه زَنگار , دست

آه , می‌خواهی اگر از ریشه نابودم کنی …
پا بکش از خانه‌ی دل ؛ از سرم بردار , دست

کاشف الکرب

شکر حق دستان ما از دامنت کوتاه نیست
گر چه ما را تا مقامت قدر پلکی راه نیست

هر که سجده می کند با بردن نامت یقین
اهل توحید است ای یکتا ترین گمراه نیست

ای مه‌جبین

دارم به لب همچون رطب نام تو را ای مه‌جبین
بس‌که ادب میر عرب داری تو از ام‌البنین

امشب رسیدم محضرت شاید تو را پیدا کنم
شاید کمی اذنم دهی با تو کمی نجوا کنم

سلطان عشّاق

خورشید هم امشب به این درگاه می آید
زیرا خبر پیچیده هر جا , ماه می آید

امشب خیال حضرت ارباب آسوده ست
دارد کفـــیل زینبـش از راه می آید

خیل گدا

آسمان شد آفتابی! عید آورده خدا
انبیا غرق شعف! لرزید پشتِ اشقیا
آمد و شد پنجمین آیینه ی آلِ کسا
نام او را با طلا حک کرد موسی بر عصا

ماهِ کامِل

شِش ماهه آمد زودتر از وقتِ ‌موعودش
هرآنچه ‌باید داشـــت را نوزاد شامِل بود
شش ماهه آمد و همه با چشمِ‌ خود دیدند
شــعبان ‌از آن آغاز هم یک ماهِ کامِل بود

دکمه بازگشت به بالا