مثل ابر بهار می بارم, رحم کن بر دل علی زهرا
چاره ی لحظه های دشوارم, رحم کن بر دل علی زهرا
اندکی تا دم سحر مانده, تازه آغاز دردسر مانده
لحظه ها را چگونه بشمارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا
مثل ابر بهار می بارم, رحم کن بر دل علی زهرا
چاره ی لحظه های دشوارم, رحم کن بر دل علی زهرا
اندکی تا دم سحر مانده, تازه آغاز دردسر مانده
لحظه ها را چگونه بشمارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا
رو گرفتی که کبودی تو پیدا نشود
باعث رنجش زخم دل مولا نشود
سر سجاده دعا کرده حسن آهسته
بی کسی کاش نصیب دل بابا نشود
پا شدی از میان این بستر, نکند اتفاقی افتاده؟!
بسته ای چادرت به دور کمر, نکند اتفاقی افتاده؟!
پاشدی تا کمی قدم بزنی, آب و جارو به این حرم بزنی
بازویت خوب شد مگر مادر؟! نکند اتفاقی افتاده؟!
اگر می توانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جانی بمان
زمینگیر من,آسمانی,بمان
بزرگ مدینه بزرگ همه
دعاى قنوت شب فاطمه
.
بیا خانه را آب و جارو زدم
به عشقت خودم پشت در آمدم
گل , بر من و جوانی من گریه میکند
بلبل به خسته جانی من گریه میکند
از بس که هست غم به دلم , جای آه نیست
مهمان به میزبانی من گریه میکند
دست در دست حسن بود که بیرون آمد
مهر با ماه از اشراق مدینه سر زد
سوی مسجدبه شکوه و عظمت گشت روان
گوییا حیدر کرار رود در میدان
سر به روی شانه ی دیوار…در سنگین شده
که نمی چرخد به دورش آنقدر سنگین شده
کوچه های شهر را برهم زده با گفتنش
باد لکنت دارد از بس که خبر سنگین شده
دوباره حرف دل عاشق تو بین دهان است
چنان گُدازه ی آتش فشان که در فوران است
چه پاسخی ز سلام تو بشنویم شب و روز
که جمع های جهان هرچه هست جمع کران است
باز هم فصل روضهها آمد
بانگ حی علیالعزا آمد
نام زهرا که بین ما آمد
حال ما بین روضه جا آمد
از ساقی الست شراب کهن خرید
یوسف برای وصل,نجف پیرهن خرید
از شوق وصل کوی تو باید کفن خرید
سجاده را فروخت,جنون را به تن خرید
بوى نانت مدینه را پر کرد
با تن خسته کار کردى باز؟
من که گفتم غذا نیازى نیست
إز چه رو پس تو بار کردى باز؟