اشعار ویژه (پیشنهادی)

بشکند دست مغیره

 

رو گرفتی که کبودی تو پیدا نشود
باعث رنجش زخم دل مولا نشود

سر سجاده دعا کرده حسن آهسته
بی کسی کاش نصیب دل بابا نشود

نان نپز جان من خطر دارد

پا شدی از میان این بستر, نکند اتفاقی افتاده؟!
بسته ای چادرت به دور کمر, نکند اتفاقی افتاده؟!

پاشدی تا کمی قدم بزنی, آب و جارو به این حرم بزنی
بازویت خوب شد مگر مادر؟! نکند اتفاقی افتاده؟!

نیلوفرانه ترین یاس شهر

اگر می توانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جانی بمان
زمین‌گیر من,آسمانی,بمان

دعاى قنوت

بزرگ مدینه بزرگ همه
دعاى قنوت شب فاطمه
.
بیا خانه را آب و جارو زدم
به عشقت خودم پشت در آمدم

گریه می‌کند

گل , بر من و جوانی من گریه می‌کند
بلبل به خسته جانی من گریه می‌کند

از بس که هست غم به دلم , جای آه نیست
مهمان به میزبانی من گریه می‌کند

فدک

دست در دست حسن بود که بیرون آمد
مهر با ماه از اشراق مدینه سر زد

سوی مسجدبه شکوه و عظمت گشت روان
گوییا حیدر کرار رود در میدان

خنده ی همسایه ها

سر به روی شانه ی دیوار…در سنگین شده
که نمی چرخد به دورش آنقدر سنگین شده

کوچه های شهر را برهم زده با گفتنش
باد لکنت دارد از بس که خبر سنگین شده

در انتظارِ تو

دوباره حرف دل عاشق تو بین دهان است
چنان گُدازه ی آتش فشان که در فوران است

چه پاسخی ز سلام تو بشنویم شب و روز
که جمع های جهان هرچه هست جمع کران است

ماه پیغمبر

باز هم فصل روضه‌ها آمد
بانگ حی علی‌العزا آمد
نام زهرا که بین ما آمد
حال ما بین روضه جا آمد

نادعلی

از ساقی الست شراب کهن خرید
یوسف برای وصل,نجف پیرهن خرید
از شوق وصل کوی تو باید کفن خرید
سجاده را فروخت,جنون را به تن خرید

ظاهراً بهترى

بوى نانت مدینه را پر کرد
با تن خسته کار کردى باز؟
من که گفتم غذا نیازى نیست
إز چه رو پس تو بار کردى باز؟

نرو مادر بمان

درجواب التماس دخترت مادر بمان
من قسم دادم تو را جان علی دیگر بمان

بیشتر در خانه پیش کودکان خسته باش
گوشه ی این بیت الاحزان مادرم کمتر بمان

دکمه بازگشت به بالا