دل ما خورده گره بر ورق دفتر عشق
درس ها یاد گرفتیم از این منبر عشق
کسب تکلیف نمودیم اگر از در عشق
عشقمان بوده بمانیم فقط محضر عشق
دل ما خورده گره بر ورق دفتر عشق
درس ها یاد گرفتیم از این منبر عشق
کسب تکلیف نمودیم اگر از در عشق
عشقمان بوده بمانیم فقط محضر عشق
از من گرفته طاقت و صبر و قرار, لب
شهر مدینه منتظر انفجار , لب
پا بر زمین گذاشت , نبی سجده اش گرفت
یعنی که زعفران دهن است و انار لب
شوری میان این دل دیوانه پا گرفت
بیچاره ای به لطف تو نان و نوا گرفتد
من عاقبت بخیر شدم , عاقبت بخیر
در گاهواره بودم و چشمت مرا گرفت
در بهاری که هوایت نکنم پاییزم
از سر ِحلقه ی ِگیسوی تو حلق آویزم
سر ِخود را به روی دست گرفتم اما
سر به زیرم من از این پیشکش ناچیزم
می نویسم عشق و بی تردید می خوانم جنون
هرکسی دیوانه تر السابقون السابقون
می نویسم عشق و بی تردید می خوانم حسین
عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون
پروردگار فضل و ادب هردو باهم است
لقمان همیشه محضر او تا کمر خم است
مثل حسین, جود و سخایش حسن صفت
حیدر خصال و ساقی و سردار علقم است
اَبرَم و بارِشِ بی پروایَم
موجم و همسفر دریایم
مثل خورشیدِ کویری خشکم
مثل مهتابِ شبِ صحرایم
روزِ اَلَست , روزِ ازل , لحظه های عشق
روزی که آفریده شد عالم برای عشق
روزی که آفرینشِ گیتی تمام شد
آغاز شد به دستِ خدا ماجرای عشق
صدای بانگ جرس , کاروان مهیّا شد
دل تمام عوالم گرفت و غوغا شد
حسین فاطمه راهی کربلا شده و…
دو چشمِ زینب کبری , شبیه دریا شد
آقا اگر به بزم تو مهمان نمی شدیم
اینگونه عاشقانه غزلخوان نمی شدیم
حتی اگر محبت بی حد تو نبود
سوگند برخودت که مسلمان نمی شدیم
گرچه در اینجا دست و پا, زنجیر هستی
گرچه ز کنج این قفس,رستن محال است
خورشیدی و هرجا که باشی می درخشی
خاموشی نور تو با بستن محال است
نگاه خسته ی تان ماتمی به دل انداخت
برای سینه ی ما روضه ی محرم ساخت
دوباره پیرُهن مشکی عزای شما
و باد می وزد از مشهد رضای شما