شعر شهادت اميرالمومنين (ع)
آهِ دلِ زینب
آه…فرو ریخت
خورشید برافروخته شد ماه فرو ریخت
ای اهل هدایت
در وقت سحر روشنیِ راه فرو ریخت
میسوزم از این غم
نجوای جگر سوز سحرگاه فرو ریخت
با ناله و با آه
اشک از بصر حضرت الله فرو ریخت
شمشیر چو بنشست
بر عرش نوشتند دل چاه فرو ریخت
محرابِ ملائک
دریاچه ی خون گشت و همانگاه فرو ریخت
شد لنگر این چرخ
مُنشَق ز دم تیغ و چه جانکاه فرو ریخت
مه تیره چو شب شد
از عرش ستون و دل و درگاه فرو ریخت
امّید یتیمان
از جور زمان گر چه به یک آه فرو ریخت
آهِ دلِ زینب
در سینه به جوش آمد و ناگاه فرو ریخت
شاهد به فغان گفت
خون دلم از دیده شبانگاه فرو ریخت
داریوش جعفری