اى علمدار رشیدم چه بهم ریخته اى
مثل اکبر چقدر دوروبرم ریخته اى
سرو رعناى برادر چقدر کم شده اى
دست و پا میزنى و غم به دلم ریخته اى
چشم هاى تو شده آینه ى مادر من
با اخا ادرک اخا بال و پرم ریخته اى
خودت افتاده و افتاده زمین پیکر تو
متلاشى شده اى و اثرم ریخته اى
تنت افتاد زمین حرمله بر من خندید
میزند داد به خنده…چه بهم ریخته اى
آرمان صائمى