شعر شهادت حضرت زهرا (س)
از رفتنت حرفی نگو
بیتوبرای حیدرکرار سخت است
وقتیکه درخانه نباشد یارسخت است
تقسیمکارت رابه من بسپار زهرا
بااینتن مجروح قطعاً کارسخت است
از رفتنتحرفی نگو خیلی جوانی!
جانحسن دست ازسرم بردار, سخت است
باقیپیراهن بماند صبح فردا
سوزنزدن باچشمهای تارسخت است
خواهیکه برخیزی خودم می دانم این را
اینبارهمبی شانه ی دیوار سخت است
هربارکه رد می شوم از درب خانه
جان توزهرا دیدن مسمار سخت است
اینزخم بازومثل بازو بند گشته
شانهبه موی زینبت هربارسخت است
اینشهردیگرجای ماندن نیست چونکه
طعنهشنیدن هاسربازار سخت است
بالرزشدست تو می لرزد تن من
حرفینمی گویی همین بسیار سخت است
هرکسکه آمد دیدنت بادخترت گفت:
خیلیپرستاری ازاین بیمار سخت است
مهدی نظری