شعر شهادت حضرت زهرا (س)
الهی! عجل وفاتی
می کشدباز این فرشته چادر باران به سر
تا بگیردبار دیگر نیمه شب قران به سر
جبرییل ازبال خود می گسترد سجاده ای
زیر پایاین دعای بیقرار و جان به سر
شهر درخواب است باید بی صدا تر اشک ریخت
فکربیداری ندارد غفلت دوران به سر
ای پری !از گریه هایت قوم دیوان خسته اند
پر بگیراز این زمین وحشی توفان به سر !
نه …خدایت بیش ازین گریان نمی خواهد تو را
عهد خودرا برده ای با صبر و با ایمان به سر
آه ! امشبدر دعاهایت بگو ” عجل وفات “
تا بیایدقصه ی این رنج بی پایان به سر
غم مخورپنهانیِ خاک تورا تا روز حشر
خاک حسرتمی کند ذریه ی انسان به سر
از هماکنون عرشیان تسلیت گو برده اند
سوی حیدرخنچه ی یاسین و الرحمن به سر
غم مخورحیدر کنار قبر زهرا می برد
سال هایسال در آرامش و توفان به سر …
سودابه مهیجی