لحظه ای غافل نباید شد ز دیدارِ شما
گرچه هستم نوکری دلگیر..سربارِ شما
کاش دوری می گزیدم از گناه و معصیت
تا شوم ای یوسفِ غمدیدگان، یارِ شما
پشتِ پرده ماندنت خیلی مرا بیچاره کرد
پرده را بردار، گردم من خریدارِ شما
نیستم یک ذرّه هم لایق برایِ انتظار
آمدم در زیرِ این پرچم به اصرارِ شما
با کلافِ دل رسیدم خدمتت،در باز کن
آمدم تا که شوم رونق به بازار شما
مثلِ یک گرد و غبار ی که نشسته بر درت
دل خِوشم بر این نشستن پایِ دیوارِ شما
وای بر حالِ کسانی که تماماٌ غافلند
با کلامِ خویش بنمایند انکارِ شما
محسن راحت حق