شعر گودال قتلگاه
ای روح وریحانم، نرو
هی قسم دادم ترا بر چشم گریانم، نرو
برنمیگردی دگر ای روح وریحانم، نرو
جان من بودی و هستی جان من! یک جان بگو
عشق من! جانان من، از جسم بی جانم نرو
بوسه بر حلقوم خشکت هم مرا راضی نکرد
من کلافه… مضطرب… اصلاً نمیدانم نرو
دلهره دارم دلیلش را نمی دانم حسین
من فدای خنده ات، ای عید قربانم نرو
تا نرفته معجرم دستی بکش روی سرم
تا نرفته دست من سوی گریبانم نرو
خانه ات آباد! دیدی چشم تارم گود شد
ترسِ گودالِ غم تو کرده ویرانم نرو
کهنه پیراهن تنت کردم، سپس گفتم برو
یک قدم رفتی ولی حالا پشیمانم نرو
ذره ذره نیزه ها را سمت لبهایت نکش
پاره پاره می شود آیات قرآنم نرو
من که عمری سایه ام را هم ندیده چشم شهر
بین این شمر و سنان و زجر می مانم نرو
رضا دین پرور