شعر مرثیه حضرت معصومه (ع)
ای سایه یِ بالا سر ِ خواهر, برادر
ای جانِ از جانِ خودم بهتر, برادر
خواهر همان احساس مادر بر برادر
دارم برایت می شوم مادر, برادر
ای سوره چشمی بر من ِ آیه بیانداز
یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز
یک بار ِِ دیگر بر سرم سایه بیانداز
بر خواهرانش سایه دارد هر برادر
چیزی به غیر از چشم تر دارم, ندارم
از گوشه ی زندان خبر دارم؟ ندارم
اصلاً نمی دانم پدر دارم-ندارم!
دیدم کمالاتِ پدر را در برادر
از جانب زُلفت صبایی می فرستی؟
با التماس من دعایی می فرستی؟
دارالشِفای من دوایی می فرستی؟
افتاده ام در گوشه ی بستر, برادر!
این جا مسیرِ کوچه ها خوب است خوب است
وقتی نگاهِ مردها خوب است خوب است
حالا که احوالِ رضا خوب است خوب است
از بس فنا گردیده ام من در برادر
در کوچه ها با حالِ بیمارم نبردند
وقتی رسیدم, سمتِ بازارم نبردند
این معجری را که سرم دارم نبردند
این جا چه شأنی دارد این معجر, برادر!
ای کاش مرغی را کسی بی پَر نبیند
جسمِ برادر را کسی بی سر نبیند
هر کس ببیند کاش که خواهر نبیند
افتاده روی تلِّ خاکستر برادر
نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت
نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت
نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت
پس ما دو تا قربانِ آن خواهر-برادر
با نیزه ای تا شاه را از حال بردند
یک یک تماماً رو سوی اموال بردند
هر آن چه را که بود در گودال بردند
تسبیح, عبا, عمامه, انگشتر, برادر!
شاعر : علی اکبر لطیفیان